این نشست در ادامه سلسله نشستهای معاونت فرهنگی و امور آموزشی و پژوهشی حوزه نمایندگی ولی فقیه در هلالاحمر و با هدف تقویت مبانی نظری حوزه امداد و یاریگری در موسسه عالی علمی- کاربردی هلال ایران برگزار شد.
هدف از برگزاری این نشستهای علمی-تخصصی، بررسی و تحلیل موضوعهای مربوط به جمعیت هلالاحمر با حضور اندیشمندان و متفکران حوزه علوم انسانی و مقدمه برگزاری همایش اخلاق امدادگری است.
شروین وکیلی، جامعهشناس و مدرس دانشگاه در این نشست با تأکید بر ضرورت توجه به زیربنای فرهنگی نهاد جمعیت هلالاحمر گفت: «هر نهادی که فعالیت فرهنگی دارد، نیازمند احیای هویت فرهنگی خود است.» او محورهای این نشست را مفهوم نجات دادن و یاری رساندن دانست و در ادامه به تشریح الگوها و مدلهای روایتهای نجات در اسطورههای تمدن ایران پرداخت. آنچه در ادامه میآید، گزارشی مفصل از این نشست است.
اهمیت شأن اجتماعی یک حرفه
شروین وکیلی، جامعهشناس و مدرس دانشگاه در این نشست با واکاوی و نشانهشناسی فیلم پستچی (Postman) سخنش را آغاز کرد. این جامعهشناس با اشاره به این فیلم، در مورد اهمیت اندیشیدن به مبانی فرهنگی یک سازمان و ضرورت پرداختن به این مهم صحبت کرد.
وکیلی در این نشست گفت: «هر نهادی بایستی واکاویها و بررسیهایی در مورد فهم و درک زیربنای تمدنی و پشتوانه فرهنگی که در مورد فعالیتهای آن نهاد در طول تاریخ شکل گرفته است، در میان جامعه مخاطبان خود داشته باشد. درباره این موضوع در ایران معاصر کمی غفلت شده است. زمانی که فیلم پستچی را دیدم، پرسشی در ذهنم تداعی شد که چرا دائما شعار اداره پست آمریکا در این فیلم تکرار میشود. در این فیلم تمدن فرو پاشیده و همه مظاهر آن نابوده شده است. در این شرایط یک عده پستچی سعی میکنند حلقه تعامل و ارتباط میان مردم باشند.» چرا یک فیلم علمی - تخیلی با محوریت اداره پست باید ساخته شود؟ وکیلی صحبتهای خود را با این پرسش ادامه داد: «هزینه فیلم را اداره پست تأمین کرده است. چرا؟ چون میخواهد شأن اجتماعی این فعالیت را ارتقا دهد.»
هر نهادی نیازمند هویتسازی اجتماعی است
وکیلی معتقد است نهادها اصولا نیازمند پشتوانه فرهنگی و هویتسازی اجتماعی هستند. او در تکمیل این گزاره میگوید: «پشتوانه فرهنگی و هویتسازی اجتماعی هر نهاد باید با ارکان تاریخی آن جامعه گره بخورد و در مورد جمعیت هلالاحمر هم ماجرا به همین شکل است. ما با یک ساختار عملیاتی و کارکردی روبهرو هستیم که احتمالا در برخی موارد چارچوب نرمافزاری هم برای آن تعیین نشده است و باید برای حل موضوع این موارد گفته و به آن پرداخته شود.» از نگاه وکیلی، نجات و یاریرسانی که جزو شرح وظایف تعریفشده جمعیت هلالاحمر است، هر کدام دارای ساختارهای اساطیری بسیاری است که روایتهای متعدد درباره آن مطرح شده است.
غریبهای وارد شهر شد، قهرمانی از شهر خارج شد
روایتی مشهور در ادبیات داستانی است با این مضمون که بهطور کلی داستان دو موضوع دارد یکی اینکه غریبهای وارد شهر شد و دوم اینکه قهرمانی از شهر خارج شد.
پرداختن به این روایت مشهور بخش دیگری از سخنان شروین وکیلی است. این جامعهشناس با اشاره به این روایت مشهور به برخی از تقسیمبندیهای داستانی اشاره کرد: «برخی داستانها با این محور است که غریبهای وارد شهر میشود، یعنی محیط آشناست و قهرمان ناآشنا؛ مثلا فیلمهای وسترن که آدمی غریبه وارد فضایی آشنا میشود. محور دیگر این است که قهرمانی از شهر خارج شد، یعنی پهلوان آشناست و محیط غریبه. اصولا همه داستانها یکی از این دو مورد را شامل میشود. حسین کُرد شبستری یکی از همین قهرمانان است. یک مورد پایدار است و مورد دیگر در کنار آن حرکت میکند. البته ما الگوها و تقسیمبندیهای دیگری هم داریم. یک الگوی مشهور دیگر این است که جنایتی رخ میدهد و همان پرسش قاتل کیست، مطرح میشود؛ ژانر داستانهای جنایی و رمانهای معمایی که معما باید حل شود. یک مدل دیگر هم مدل نجات است؛ مدل روایت داستانی که محتوای آن این است که حادثهای رخ میدهد؛ کسی در خطر میافتد و کسی میآید و او را نجات میدهد. هر کدام از مدلها شاخههای مختلفی دارد؛ مثلا در مدل و الگویی که در آن جنایتی رخ میدهد، از داستان پلیسی تا داستان فلسفی قرار میگیرد؛ مثل رمان جنایت و مکافات».
شروین وکیلی با این پیشگفتار به موضوع اصلی یعنی اسطورهشناسی نجات میپردازد. این جامعهشناس در این بخش از سخنان خود میگوید: «در مورد ماجرای نجات هم همینطور است. ما محورهای مختلفی را در روایتهای اسطورهای نجات میبینیم، اما در تمام روایتها یک محور و خط اصلی وجود دارد؛ کسی در خطر است و کسی دیگر میآید و او را نجات میدهد و او قهرمان نجاتبخش است».
«نجات» ریشه داستانهای ایرانی
از نگاه وکیلی، در روایتهای اروپایی بیشتر تمرکز بر همان دو الگوی غریبه وارد شهر میشود و قهرمانی از شهر خارج میشود، است. اما در تمدن ایرانی محور بیشتر داستانها نجات است و بیشتر روایتها ریشه در نجات دادن دارد.
وکیلی با ارایه آمار، صحبتهای خود را تکمیل کرد: «حجم عظیمی از داستانهای شاهنامه، داستانهای سهروردی تا روایتهای عامیانه، داستان نجات است؛ داستانی که بسیار رایج است. بنابراین با توجه به بافت متنی موجود در ایران، دستکم از ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰سال قبل، داستان نجات داریم.» تقسیمبندی پهلوان در ساختارهای روایی و داستانی بخش دیگری از سخنان شروین وکیلی است؛ موضوعی که این جامعهشناس در کتاب اسطورهشناسی پهلوانان ایرانی نیز به آن پرداخته است. او با بیان اینکه در تمام تمدنها پنج مدل پهلوان دیده میشود، میگوید: «اصولا پیوند انسان (پهلوان) و جنگ به پنج شکل در داستانها بروز پیدا میکند. نخستین شکل پهلوان مسافر است که همان مسألهای که پیشتر عرض کردم قهرمان از شهر خارج میشود. دومین شکل شاه پهلوان است، پهلوانی که قدرت سیاسی دارد. سومین شکل از اشکال پنجگانه پهلوان شهید است، پهلوانی که در جوانی با معصومیت به دلیل خیانت کشته میشود، چهارمین مورد پهلوان جنگاور است، مثل گودرز در شاهنامه و پنجمین شکل هم ضد پهلوان است. در این شکل پهلوان همه ویژگیهای یک پهلوان را دارد، اما از لحاظ اخلاقی واژگون است، مثل افراسیاب. اما جالب است در شاهنامه دو شخصیت داریم که جامع تمام این پنج شخصیت هستند و هر پنج روایت را در مورد این دو اسطوره میتوان مطرح کرد، این دو رستم و اسفندیارند»
ابر پهلوانان
اَبر پهلوانی عنوانی است که وکیلی برای رستم و اسفندیار قایل است. دو چهره اسطورهای که در بخش پایانی شاهنامه با هم به نبرد میپردازند و درنهایت اسفندیار به دست ابرپهلوان دیگر کشته میشود. تضاد و اشتراکات این دو، بخش دیگری از سخنان شروین وکیلی است: «اسفندیار و رستم هر دو همه پنج ویژگی یک پهلوان را دارند، هر دو از هفتخوان عبور میکنند و این یکی از اشتراکات این دو پهلوان است.»
او در تکمیل تفاوتهای رستم و اسفندیار به مسأله نجات در تعریف سازمان و نجات بخشی در مفهوم داوطلبی اشاره کرد و گفت: «یک تفاوت در روایتهای رستم و اسفندیار این است که کنش رستم فردی است، اما کنش اسفندیار سازمانی و نهادی. اسفندیار سپهسالار لشکر است و فردی حکومتی. یک سپاه و اردوگاه همراه دارد و این یک تفاوت جدی است. تفاوت دیگر در نحوه ورود اسفندیار و رستم به هفتخوان است.»
در ادامه این نشست، وکیلی به اهمیت مسأله انتخاب و داوطلبی در امر نجاتگری اشاره کرد. از نگاه او رستم نجاتگری است که داوطلبانه وارد میدان نجاتگری شده است.
او در تکمیل این صحبت به بیان این ویژگی شخصیتی اسفندیار و رستم پرداخت و گفت: «رستم درواقع نوجوان است. یک کار پیش از این کرده است و آن کشتن فیلسپید بوده است. زال پدر به پسر میگوید اگر میخواهی برای نجات ایرانیان به مبارزه با هفتخوان برو. ماموریت رستم ماموریتی انتخابی است. رستم برای نجات ایرانیان به این ماموریت میرود. وقتی رستم در ماموریت خود موفق میشود، بینایی به چشم ایرانیان برمیگردد و درواقع کوری را درمان میکند. اما در مورد اسفندیار ماجرا متفاوت است، اسفندیار برای نجات خواهران خود به امر پدر که شاه کشور هم است به این ماموریت میرود، یعنی ماموریتی سازمانی.
به اعتقاد وکیلی به همین دلیل است که رستم فرد محبوب شاهنامه است. او در مورد ویژگی اسفندیار گفت: «در مورد این دو، گشتاسپ پدر اسفندیار از لحاظ خانوادگی هم پدر است و دارای اقتدار خانوادگی و هم از لحاظ سیاسی شاه.اما در مورد رستم چنین نیست، به عبارتی رستم خود انتخاب میکند که نجاتگر باشد، اما اسفندیار تا حدودی به وظیفه خود عمل میکند.»
جنگاوران معلمان اخلاق
پرداخت به موضوع هفتخوان بخش دیگری از سخنان این پژوهشگر حوزه اجتماعی است.
از نگاه وکیلی داستان هفتخوان رستم دلالتهای رمزی بسیاری دارد که بسیار جای بحث دارد. او یک مثال در این خصوص میزند: «چرا دیو در این روایت سفید است؟ دیو همیشه در نگاه عرف سیاه است، در مینیاتورها و نقاشیها هم دیو سفید نیست. سهروردی روایتی زیبا دارد و میگوید دیو سپید همان رستم است. یعنی رستم با نفس خود میجنگد.» وکیلی با اشاره به اینکه هفتخوان ریشه در آیین مهر دارد و محور آن مبارزه با نفس است به پیوند میان جنگاوری و مهرورزی در تاریخ و تمدن ایرانی اشاره کرد و گفت: «شالودهای در فرهنگ ایرانی است که ما در تمدن دیگر کمتر میبینیم و آن بیان مضمون عشق در روایتهای حماسی است. شکل پیکربندی عشق در ایران با سایر تمدنها اصولا متفاوت است، یعنی در ایران ما مفهوم انسانمدار از عشق در ایران میبینیم. جالب است یعنی از معانی مهر کلمه عهد و پیمان است. ما در حوزه تمدن ایرانی بافت روایی داریم که در تمدنهای دیگر نیست و این بافت به مفهوم نجاتدادن بهعنوان یک امر اخلاقی دلالت دارد.» جنگاوران در روایت ایرانی همه معلم اخلاق هستند، این گزاره دیگری است که وکیلی در این نشست به آن اشاره دارد.
او در این خصوص گفت: «بیدل دهلوی یک جنگاور است. فردی که ما بهعنوان یک چهره فرهنگی میشناسیم. شما در تمدنهای دیگر جنگاوران را نمایندگان اخلاق نمیبینید. ساموراییها اینطور نیستند، ساموراییها معادل فراشها هستند. یعنی آنها تنها دور یک خان جمع میشوند، چماقدارند، الگوی اخلاقی نیستند. اما در اساطیر ایرانی اینگونه نیست، جنگاور معلم اخلاق است. این را تنها در تمدن ایرانی میبینید، بهطور مثال در فیلمهالیوودی میبینید که قاعده اخلاقی خاصی پشت فرد نجاتگر نیست»
من قهرمان؛ فدای دیگران
وکیلی در بخش دیگری از سخنان خود به دادخواهی و نجاتگری من قهرمان برای دیگران پرداخت. او در شرح این موضوع به شخصیت اسطورهای کاوه آهنگر اشاره کرد و گفت: «قیام کاوه چه زمانی رخ میدهد؟ ضحاک فرزندان او را کشت، کاوه برای زنده ماندن دیگر فرزندان خود دادخواهی کرد. ضحاک پذیرفت به شرطی که کاوه این بخشش را اعلام عمومی کند. اینجا نقطه آغاز قیام کاوه است. او برای فرزندان خود قیام نمیکند، برای مبارزه با ستم و دفاع از دیگری قیام میکند.»
وکیلی در تکمیل صحبت خود به روایت سمک عیار نیز اشاره کرد: «در روایتهای سمکعیار تمام بافت داستان با محوریت نجات است، اما محوری ثابت دارد و آن مقابله با ستم خلیفه بر مردم است. این را در مورد روایتهای داستانی فضیل هم میبینیم، فضیل از بنیانگذاران عرفان خراسانی است که از لحاظ تاریخی با ابومسلم خراسانی همعصر است، در مورد فضیل در تذکره اولیا بسیار نوشته شده؛ نکته جالب این است که هر دو این دو شخصیت متولد یک روستا هستند و در جوانی عیار بودهاند».
ضد قهرمان نباشیم
فردگرایی یا جمعگرایی، موضوع دیگر نشست اسطورهشناسی امدادونجات بود.
شروین وکیلی با نادرست خواندن دو قطبیسازی این دو مولفه گفت: «قهرمان ضد سازمان نیست. مهمترین رکن در شاهنامه ایران است که ماهیت سیاسی-اجتماعی- فرهنگی دارد و مهمترین پشتیبان این رکن هم رستم است که برای یک پیکر اجتماعی یعنی ایران دفاع میکند. نباید از قهرمانسازی ترسید، البته من هم موافقم که ممکن است اقدام قهرمان در برخی اوقات به یک فاجعه بدل شود، اما نباید با این توجیه در ضدیت قهرمانسازی قرار بگیرید. البته این اصل را هم رد نمیکنم که قهرمانگری باید قاعدهمند و پخته انجام شود و تکتک آدمها باید چگونه درست قهرمان شدن را یاد بگیرند؛ تمدن ما را قهرمانان ساختهاند و از این مسأله نباید فرار کرد.»
تنش زدایی؛ کار قهرمان
وکیلی با اشاره به اینکه تمام داستانهای نجات، براساس تنش بنیادی شکل میگیرد، افزود: «شکاف میان وضع موجود و وضع مطلوب، منجر به بروز تنش میشود و قهرمان داستان در پی رفع تنش نسبت به کسی که به او مهر دارد، دست به عمل نجات یا یاریرسانی میزند. نجات؛ وضع مخاطرهآمیز ضربتی و یاریرسانی؛ کمک در وضع غیرضربتی همچون کمک به بیماران نیازمند و… است.»
از نگاه وکیلی کاوهآهنگر چنین قهرمانی است. کاوه نجاتبخش است. این جامعهشناس و مدرس دانشگاه در جمعبندی نشست گفت: «مفهوم نجات و یاریرسانی در جمعیت هلالاحمر به لحاظ فرهنگی بسیار ریشهدار است و این پشتوانه فرهنگی و رمزپردازی غنی موجود، حاصل تاریخ و تجربه است. شما در جمعیت هلالاحمر باید نسبت به تبارشناسی سازمان خود آگاه باشید. این جمعیت در اواخر دوره قاجاریه، همزمان هلالاحمر و شیر و خورشید سرخ با میانجیگری دیپلمات وقت ایران - ممتاز السلطنه در عثمانی شکل گرفت؛ یعنی شکلگیری آن یک ریشه ایرانی دارد.»
از نگاه وکیلی داستان هفتخوان رستم دلالتهای رمزی بسیاری دارد که بسیار جای بحث دارد. او یک مثال در این خصوص میزند: «چرا دیو در این روایت سفید است؟ دیو همیشه در نگاه عرف سیاه است، در مینیاتورها و نقاشیها هم دیو سفید نیست. سهروردی روایتی زیبا دارد و میگوید دیو سپید همان رستم است. یعنی رستم با نفس خود میجنگد
قیام کاوه چه زمانی رخ میدهد؟ ضحاک فرزندان او را کشت، کاوه برای زنده ماندن دیگر فرزندان خود دادخواهی کرد. ضحاک پذیرفت به شرطی که کاوه این بخشش را اعلام عمومی کند. اینجا نقطه آغاز قیام کاوه است. او برای فرزندان خود قیام نمیکند، برای مبارزه با ستم و دفاع از دیگری قیام میکند
حسام خراسانی
|
|
|
|
|
|
|
12/25/2019 10:48:19 AM