Print Logo
پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 14:05

سلام بر محرم


آرام آرام حال و هوای شهر، محله، خانه و دل من عوض می شود. ناگهان های و هویی به پا می شود که همه های و هوی های دیگر را فراموش می کنی. رنگ ها رنگ می بازند و خانه و مسجد و محله و مردم، سراسر سیاه می پوشند و عزادار می شوند.

در نقل ها آمده گذشتگان و آیندگان از آدم تا خاتم صلوات الله علیهم اجمعین بر این عزا گریسته اند.

پدرش امیرالمومنین و پسرش حجت ابن الحسن علیهم السلام هم، همان که انتقام گیرنده خون اوست و  فرموده است در این مصیبت اگر اشک هایم تمام شود، خون خواهم گریست.

در تاریخ از سر خودخواهی و غرور و نخوت و نادانی بشر جنگ ها بسیار برپا شده و خون ها بسیار ریخته شده است اما این خون و این مظلومیت دیگر گونه است و همین است که آتش بر جان ها نشسته از این مصیبت از هزار توی تاریخ شعله می کشد و می سوزد و می سوزاند و هیچ گاه سرد نخواهد شد.

نه امروز که پرسش این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟ پرسشی جهانی است و هر که بشنود کربلا، تشنگی، آب و حسین و... بی تاب می شود و اشک از چشم هایش روان می شود، بلکه همان روزها که با تهدید و تنبیه شیفتگان و عزاداران او را می گرفتند و می بستند و می کشتند، نتوانستند این آتشِ در دل نشسته را خاموش کنند.

این عشق و این سوز در پی آب و رنگی نیامده که با آب و رنگی دیگر برود که هر که عشق را بفهمد و با آن سر و سری داشته باشد، می فهمد که جنس آن چیز دیگر است.

 مهر و عشقِ به نام او، هنگام شیر خوردن در دامان مادر، بر جانت نشسته است و مادرِ آرامِ جان را، بی تاب و اشک ریز دیده ای، و این چیزی نیست که هیچ اتفاق و حادثه و عادتی بتواند آن را از عمق جان تو بزداید.

خاطرات کودکی ات را که ورق می زنی پر است از هیات و پرچم و سینه زنی و نذری و بدو بدوهای کودکانه ات که مبادا از هیات عقب بمانی.

نوجوانی را با غرور برپا کردن و بر دوش کشیدن پرچم هیات و سینه زنی و زنجیرزنی و ایستادن در صف دست به دست کردن غذا گذرانده ای.

جوان که شدی دیگر زیارت کربلا رویا نبود و کسی که یک بار حرم شش گوشه ارباب در آغوشش بکشد و آرام،  آن گونه که جان ندهد از خیمه گاه و قتلگاه گذشته باشد، دیگر محرم و هیات و ... برایش جلوه ای دیگر دارد. 

  و این سال ها همه شور و اشتیاق برپا کردن عزای تاسوعا و عاشورا را به این امید انجام داده ای که تو را برای زیارت اربعین بطلبد تا همگام شوی با قدم های پیوسته و زخمی و قطره شوی در سیل عاشقان حسین (ع).

خوب گوش کن

در این هیاهوی شهر و گرفتاری و بیماری و اخبار ریز و درشت و گرم و سرد که گاهی خودت درمی مانی که با روح و روانت چه خواهد کرد؟! صدای پای آن کاروانِ آشنا دوباره به گوش می رسد.

 و این حسین است که به همراه عزیزان و یاران خود به کربلا نزدیک می شود.

کاروانی که کوچک است و یاران آن کم اند. اگرچه آنها که خود را رسانده اند سر از پا نشناخته گرد حسین و عزیزان او می گردند.

 و آن خیلی ها، آنها که نیامدند یا دیر آمدند، آنها که هزاران سال سرافکنده هزاران عذر و بهانه را تکرار می کنند و هیچ جوانمرد و با انصافی از ایشان نمی پذیرد که چرا و چگونه با خود کنار آمدند که حسین را تنها بگذارند؟!!!

قدم های کاروان آهسته است و زنان و کودکان آن در بیابان چشم می گردانند که آیا یار و یاوری به حسین علیه السلام خواهد پیوست؟

 

حجت الاسلام دکتر سید مجتبی اکرمی