Print Logo
جمعه 13 تیر 1399 ساعت 09:13

مولای مهربان، پناهمان باش


هنوز طراوت نفس کشیدن در هوای پر احساس حرمت خوب استشمام می‌شود، خوب حس می‌شود. هنوز دل غصه دارد از این قصه عجیب که دنیایی را به عمق تاریکی و سکوت فرو برده است.

هنوز هم شاید که نه یقیناً گوشه ای خلوت، کنج شبستان گوهرشاد نشان دارم، که سنگینی شانه هایت را می‌گیرد، آرامت می کند و زمزمه ای از عشق زیر گوشت نجوا...

سلام آقا... صدایم را می شنوی صدای در بغض و مبهوت از این حال بد روزگار...

راستی از کدام باب وارد شوم تا به شما نزدیک تر گردم. تا بیشتر مرا فرا بخوانید که اگر چه آن مهربانی که از شما سراغ دارم همه درهای رسیدن به بارگاه ملکوتی تان سراسر باز شده به نور است و یکسان.

اما آقای خوب من، بگذار این بار ته دلم را بگویم. همیشه احساس می کنم اگر از باب الجواد وارد شوم مهمان خواص شما خواهم شد.

آمده ام شاه پناهم بده . . .

مهربان مولای غریب، روزگار سیاه کرده درون و برون مرا. وجودم با معصومیتی از دست رفته، خسته از زنگارهای نشسته بر دل، تیرگی های غبار مانند آرمیده در چشم، دیگر نمی‌تواند چون گذشته جلا و نور گنبد بی مثالتان را جذب کند. می دانم

می دانم که رسم عاشقی این نیست. می‌دانم که دورم. می دانم که بدم، اما . . . اما این را هم می‌دانم که آقای رئوفی چون شما نمی تواند درهای محبت و عطوفت اش را به روی عاشقانش ببندد.

غریب طوس؛ می دانید، دلمان به صحن و سرای شما خوش بود. به دو رکعت عشق که بالای سر مبارکتان در کنار آن مضجع مطهر اقامه می شد. به نوشیدن جرعه ای آب از سقاخانه، به پنجره فولاد که اگرچه مملو از گره های بی شمار بود، اما عقده دل می گشود. ایوان طلایتان که اصلاً حال دیگری داشت. دل با دیدنش به نجف پر می کشید و از هم آنجا حال هوای جد بزرگوارتان را می گرفت. دلمان تنگ است آقا . . . تنگ.

سلام آقا. از اینجا، فرسنگ ها دورتر از آن محوطه نورانی. سلام آقا. از اینجا، از عمق حس ظلمانی. میلادتان مبارک ای پناه عالمیان.

یا علی بن موسی الرضا (ع) عاشقانتان امروز در سالروز میلاد پربرکت تان بیش از هر زمان دیگری گرفتار و درمانده اند. کاش در چشمان مبارک تان چون آهوی گرفتار در بند باشیم و در پیشگاه حضرت حق شفاعت مان کنید.

بد کردیم . . . اما هنوز هم وقتی که صدای اذان گلدسته های حرم مطهرتان را می شنویم، وقتی دست ارادت به سینه گذاشته و در مقابل ضریح نورانی تان به ادب می ایستیم، وقتی اذن ورود می‌طلبیم، یا نه، وقتی از همین فرسنگ ها دورتر به سوی مشهدتان سلام می دهیم، دلمان می لرزد و چشمانم پر از اشک می شود.

آقا ختم کلام . . . به خاطر این حال عاشقی، پناهمان شو...

یا أَبَا الْحَسَنِ، یا عَلِىَّ بْنَ مُوسى، أَیُّهَا الرِّضا، یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.

 

پایگاه اطلاع رسانی

حوزه نمایندگی ولی فقیه در هلال احمر