Print Logo
به بهانه سالروز رحلت حضرت زینب کبری(س) دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 15:31

 از زندگی ام المصائب (س)


به مدینه که رسید درد روزگار به عمق وجودش رسیده بود. روزهایی را سپری کرده بود که نمی توان برای فرزند بهترین مخلوقات خداوند متصور شد. نمی توان انتظار داشت که فرزند دردانه پاک رسول الله باشی و این گونه مصیبت ببینی، نمی توان تصور کرد که دختر اسدالله باشی و تاب و تحمل لحظه‌ ای ماندن در این دنیای پست را نداشته باشی.

هنوز وارد شهر نشده بودند که به فرموده پسر برادر بزرگوارش، امام زین العابدین(ع) خیمه بزرگ در ورودی مدینه برپا شد. از آن واقعه سرد و تلخ و ناگوار تاریخ به مدینه بازگشته بودند.

زنان و کودکانی که روزها مصیبت تحمل کرده بودند و داغ ها دیده بودند، حال هر کدام به گوشه ای از این خیمه گاه پناه می‌بردند و همه تلخی های عالم را به روی گونه های خود می آوردند.

شرح این فضا شاید مبحث کلام این مجال نباشد، لیکن دردانه حسین، سکینه بود، که خبر داد: ای اهل خیمه، مادر عمویم عباس از دور پیداست که دست در دستان فرزندان آن دلاور به سوی ما می آید.

بگذریم از لحظه دیدن آه و شیون های زنان برای نبودن ابوالفضل(ع) در مقابل ام البنین.

او(ام البنین) همه را نگریست... گویی به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.

از اطراف یک به یک نام فرزندانش را می شنید که شهید شده اند، اما تنها یک کلام از او می شنیدند که می گفت: حسین علیه السلام به سلامت باد.

لحظاتی اصرار برای این جمله مادر علمدار کربلا را به پاسخ وا داشت. سرش را بلند کرد. نگاهی به چشمان اشک آلود ام البنین انداخت و با اشک و سوز دل گفت: حسین را نیز شهید کردند.

اینگونه آغاز کردم تا بگویم که شکستگی صورت و ظاهر و باطن او سبب شد تا ام البنین نیز او را نشناسد. داغ دیده بود آخر ...داغ.
داغ برادر، داغ فرزند، داغ غریبی و غربت آری او زینب کبری سلام الله علیها بود.

گویی برای خودش نبود. با نگاه به چهره زینب سلام الله، ام البنین در هم شکست؛ نمیدانست که اسوه صبر و استقامت، فداکاری و ایثار چه روزهایی را سپری کرده است؟!

نمی‌دانست که در برابر دیدگان زینب کبری سلام الله علیها شقی ترین انسان ها زشت ترین رفتارها را با بهترین عالمیان انجام دادند؟!

نمی دانست زینب سلام الله علیها شب واقعه تا صبح را از اضطراب و دلهره آرام نداشت؟!

نمی دانست که در آن روز شوم چگونه در میدان نبرد نامردی و نامروتی بیداد کرد و عزیزانش را از او گرفت!

نمیدانست که روزگار آنقدر پست بود که کثیف ترین بشر را مقابل دیدگان زینب کبری سلام الله علیها به روی سینه عزیز ترین خلقت خداوند نشاند و...

نمی دانست که هیمنه دشمن از پستی و پلیدی رنگ غضب و خشم بر پهنه کوچک اهل حرم روا داشته است.

نمی دانست که دختر علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)، روزها به جای صحبت با برادر، راس مبارک او را مقابلش بر نیزه دید.

ام البنین اگرچه شکست و اندوه بسیار در چهره زینب دید اما هرگز نمی دانست که بعد از حسین(ع) چه بر سر زینب و اهل حرم آمد؟

چه خرابه ها را به صبح رساند و در گوشه ای بغض و کینه خود را در دل آوار کرد.

چه نیشخند ها و قهقهه هایی را به گوش شنید و در بازار شام از درون لرزید.

چه گریه هایی را پرستاری کرد و چه داغی بر دلش گذاشت با رفتنش در گوشه خرابه آن طفل سه ساله!!!

اینها بخشی از همه مصائبی بود که ام المصائب به خود دید و تنها به یک جمله در ظهر عاشورا اکتفا کرد: ما رایت الا جمیلا!

تاریخ تا قیام قیامت هرگز این ها را فراموش نخواهد کرد. زینب کبری (سلام الله علیها) حقیقتاً اسوه صبر است و مقاومت.
از آن خطبه جانانه که درجمع بدترین و آلوده ترین انسان ها بیان کرد و تکمله قیام عاشورای حسینی شد، تا تمام لحظاتی که جز سختی و تلخی، برایش هیچ به ارمغان نیاورد.

زینب و زندگی اش نه در عاشورا که در طفولیت نیز مصیبت بود و غم.

آن زمان که با رفتن زودهنگام مادر برای برادرانش مادری کرد تا آن شب که ماه در آسمان سحرگاه رمضان، به محراب خون غلتید.
زینب را همواره باید عبد خالص و پاک و معصوم پروردگار دانست.

رحلت حضرت زینب (س) تسلیت باد.