Print Logo
کرامات نور شنبه 22 تیر 1398 ساعت 10:08

قلم نگاشتی در کرامات هشتمین خورشید آسمان امامت


ائمه اطهار (ع) هرکدام به نوبه خود معدن علم و سرچشمه دانش، حکمت، فضائل و صفات عالی انسانی می باشند، به طوری که تمام افرادی که با آن ها در ارتباط بوده اند حتی مخالفانشان، به این موضوع اذعان داشته اند. ایشان به تمام علوم مورد نیاز بشری نیز آگاهی کامل دارند و به فرموده امام رضا (ع) تمام نیازمندی های فرزندان آدم در نزد امامان معصوم (ع) می باشد. به همین جهت است که اگر کسی حتی نسبت به گوشه ای از کرامات ایشان معرفت داشته باشد این خانه را رها نخواهد کرد.

حضور حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در ایران برای مردمان سرزمین مان همواره سرشار از کرامت و لطف بوده است و آثار و برکات این کرامات همچنان ادامه دارد و خواهد داشت. همه می‌دانند که اگر مشکلی یا خواسته ای دارند، اگر هوای کربلا دارند و اگر دلشان مدینه و مکه می‌خواهد کلیدش در دستان بزرگ امامی است که به رأفت شهرت دارد. زائرینی که به آستان مقدسش مخلصانه قدم نهاده اند کرامات ایشان را یا خود با تمام وجود لمس کرده اند و یا دیده و شنیده اند در بیمارانی که شفا پیدا کرده اند یا حاجت هایی که بر آورده شده اند.

به مناسبت ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت برآنیم تا گوشه ای از الطاف و کرامات این امام بزرگوار را از زبان بزرگان و خادمین حرمشان که خاطرات بسیاری در این زمینه دارند بیان کنیم.

محدث نوری رضوان الله علیه در کتاب دارالاسلام از زبان یکی از خدمتگزاران حرم مطهر نقل می‌کند:

"در شبی که نوبت خدمت من بود، در رواقی که به دارالحفاظ معروف است، خوابیده بودم. ناگاه در خواب دیدم که در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا(ع) از حرم بیرون آمدند و به من فرمودند: «برخیز و بگو مشعلی فروزان بالای گلدسته ببرند، زیرا جماعتی از اعراب بحرین به زیارت من می‌آیند و اکنون در اطراف طرق ( هشت کیلومتری مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم کرده‌اند برو به میرزا شاه نقی متولی بگو مشعل ها را روشن کند و با گروهی از خادمان جهت نجات و راهنمایی آنان حرکت کنند»

از خواب پریدم و فوری از جا برخاستم و مسئول خدام را از خواب بیدار کرده و ماجرا را برایش گفتم او نیز با شگفتی برخاست و با یکدیگر بیرون آمدیم در حالی که برف به شدت می بارید مشعل دار را خبر کردیم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن کرد آنگاه با گروهی مشعل دار به طرف طرق حرکت کردیم نزدیک طرق به زوار رسیدیم . از چگونگی حالشان جویا شدیم گفتند : ما به قصد زیارت حضرت رضا (ع) از بحرین بیرون آمدیم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتیم و دیگر نمی‌توانستیم مسیر حرکت را تشخیص دهیم و خود را آماده‌ مرگ نمودیم. فرش‌هایمان را روی خود انداختم و شروع به گریستن کردیم و به حضرت رضا (ع) متوسل شدیم. در میان مسافران مردی صالح و اهل علم بود. همین که چشمش به خواب رفت، حضرت رضا (ع) را در خواب زیارت نمود، که به او فرمود:

«برخیز ! که دستور داده‌ام چراغ‌ها را بالای مناره‌ها روشن کنند. شما به طرف چراغ‌ها حرکت کنید .» همه برخاستیم و به طرف چراغ‌ها حرکت کردیم که ناگاه شما را دیدیم »

از آیت الله وحید خراسانی نقل شده است

"مدت بیست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی - که سال‌ها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ایشان روزی به من فرمود:

مدتی در تهران مریض و بستری شدم . روزی به جانب حضرت رضا(ع) رو کرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما، ‌سجاده‌ عبادت پهن کرده، نماز شب می خواندم و بعد خدمت شما شرفیاب می گشتم حال که بستری شده‌ام، به من عنایتی بفرمایید. ناگاه در همان حال بیداری دیدم در باغ و بستانی خدمت حضرت رضا(ع) قرار دارم ایشان از داخل باغ گلی چیده به دست من دادند من آن گل را بوییدم و حالم خوب شد جالب ‌تر آن که دستی که حضرت رضا (ع) به آن دست گل داده بودند، چنان با برکت بود که بر سر هر بیماری می‌کشیدم، بهبود می‌یافت."

آقا میرزا حسن لسان الأطباء از بزرگان مازندران نقل می کند:

"در زمانی که حاجی ملا محمد اشرفی از مشاهیر علما در زادگاه خود زندگی می‌کرد، من یک بار عازم زیارت حضرت رضا(ع) شدم . برای خداحافظی و امر وصیت نامه‌ خود خدمت ایشان رفتم و چون دانست که به زیارت ثامن الائمه(ع) می روم، پاکتی به من داد تا در اولین مراجعتم به حرم مطهر این نامه را داخل ضریح بیندازم، او در این نامه از امام هشتم(ع) خواسته بود که یک بار به دیدنش بیاید و سری به او بزند.

در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف نامه را به داخل ضریح انداختم، . بعد از چند ماه موقع مراجعت برای زیارت وداع به حرم مشرف شدم. بعد از نماز مغرب و عشا درحال زیارت بودم که ناگاه صدای مأموری بلند شد که زائران از حرم بیرون روند تا خدام به تنظیف حرم بپردازند . وقتی نماز زیارت را تمام کردم، متحیر شدم که اول شب چه وقت در بستن است؟ ولی دیدم کسی جز من در حرم نیست، برخاستم که بیرون روم، ناگاه دیدم سید بزرگواری در نهایت شکوه و جلال با کمال وقار به سوی من می آید. همین که به من رسید، فرمود: حاجی میرزا حسن! پیغام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو:«آیینه شو جمال پری طلعتان طلب / جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب»

در این فکر بودم که این بزرگوار که بود؟ که مرا به اسم خواند و پیغام داد یک مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخی نشسته و بعضی ایستاده به زیارت و عبادت مشغول هستند فهمیدم که این حالت مکاشفه بوده است . وقتی به وطن مراجعت کردم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام (ع) را به وی برسانم همین که در را کوبیدم، صدای حاجی از پشت در بلند شد که «حاجی میرزا حسن ! آمدی ؟ قبول باشد» و در همان حال با خود زمزمه می کرد:«آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس میهمان طلب» سپس افزود:« افسوس ! که عمری گذراندیم و چنان که باید و شاید صفای باطن پیدا نکرده‌ایم»

در خصوص خدمت به اهل بیت (ع)روایات و داستان هایی زیادی وجود دارد، زیارت اهل بیت (ع) اجر و پاداش زیادی دارد.

دربانان و خادمان حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بارها شاهد شفای بیماران یا برآورده شدن حاجات، حتی کوچکترین خواسته های آن ها بوده اند.

یکی از خدام به نام محمد ساده پیر توانا می گوید:

"امام رضا (ع) حواسشان به همه زائرانشان هست، یکی از همکاران من در مهمان سرای حضرت و در قسمت آشپزخانه مشغول به خدمت است، تعریف می کرد که یک روز خانم بارداری آمد و طلب غذا کرد و گفت: «من غذای تبرکی را برای نوزاد داخل شکم خودم می خواهم» این دلیل زن باردار باعث شد تا دل همکار ما بشکند و به او قول دهد که تا آخر وقت یک غذا برای او بگیرد و اگر هم نتوانست برای او غذا بگیرد غذای خودش را به او بدهد.

بعد از گذشت مدتی متوجه یک پیرزنی که در بیرون از مهمانسرا و در زیر آفتاب نشسته بود می شود و زحال او جویا می شود.

پیرزن با زبان ساده می گوید: « من از فریمان و به قصد زیارت آمده ام و تمام پول من به اندازه هزینه رفت و برگشت بود که همان را هم از من دزیده اند و الان نیز گرسنه هستم و منتظرم تا یک نفر برای من غذا بیاورد»

همکار ما دوباره دلش می شکند و غذای خودش را برای پیرزن می آورد و قولی که به زن باردار داده بود از خاطرش می رود. بعد از مدتی متوجه می شود که آن زن باردار از قسمت نقاره خانه وارد مهمانسرا می شود تا غذای خود را بگیرد. آن زن به سراغ همکارم می رود و همکارم به شدت شرمنده می شود که قولی که داده بود را عمل نکرده ولی با کمال تعجب می بیند که زن مدام از او تشکر می کند و می گوید : « آقا خیلی لطف کردید، دست شما درد نکند ،خدا از برادری کمتان نکند، من وقتی از شما جدا شدم به سمت پنجره فولاد رفتم و آنجا یک آقایی آمد و یک غذا به من داد و گفت: این غذایی است که آن آقا قول آن را به شما داده بود، من الان غذا را خوردم و آمده ام تا از شما تشکر کنم».

یکی دیگر از خادمان حرم مطهر به نام سید امیر مشتاقیان که به عنوان دربان کشیک مشغول به خدمت است نقل می کند: "چند سال پیش یک خانم میانسال با جثه ای ضعیف که پسر خود را به پشت خود بسته بود، از مسیر چناران به سمت مشهد مقدس و با پای پیاده حرکت می کرد، پسر این زن از دو دست و دو پا فلج کامل بود. این زن وقتی به استراحتگاه رسید، به همراه پسر خود در ایستگاه توقف و استراحت کردند و سپس به حرکت خود ادامه داد، سال بعد همان خانم با همان لباس و همان هیبت دوباره از این مسیر می گذشت ولی پسری در پشت او نبود، وقتی او را دیدیم از او پرسدیم که شما سال گذشته یک پسری را به پشت خود بسته بودی و به زیارت می رفتی، آن پسر چه شد؟

زن با زبان ساده جواب داد : آن پسر فرزند من است و فلج بود، سال گذشته وقتی به مشهد رسیدیم رفتم به پشت پنجره فولاد و پسر را از پشت خودم جدا کردم و به امام رضا (ع) گفتم، یا امام رضا (ع)، دیگر نمی توانم ادامه بدهم، خسته شدم.کمر من شکست، با این پسر فلج هر سال پیاده به مشهد می آیم."

بعد از مدت کوتاهی در همان جا پسر بر روی دو پای خود می ایستد و شفا پیدا می کند."

 

پایگاه اطلاع رسانی حوزه نمایندگی ولی فقیه در هلال احمر