در یک پاسخ کوتاه می توان گفت که مرض و بیماری دل، عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مسئله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کِدِر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک شود.
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده، یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید. بنابراین، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالاجبار هدایت کند، زیرا
- خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است
- هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
و اما پاسخ تفصیلی و جامع تر آن که خدای متعال در قرآن کریم درباره «دل بیمار» و آثار آن میفرماید"در دلهاى آنان (منافقان) یک نوع بیمارى است که خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست".[1]
"ولى کسانى که در دلهایشان بیمارى است را میبینى که در (دوستى با یهودیان و مسیحیان)، بر یکدیگر پیشى میگیرند، و میگویند: میترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!) شاید خداوند پیروزى یا حادثه دیگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پیش آورده و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند».[2]
"آن گاه منافقان و کسانى که قلبشان مریض بود (و دلى ناباور داشتند) گفتند: وعده خدا و پیامبرش براى ما جز نیرنگ و فریب نبود".[3]
جمله «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» به طور اجمال دلالت دارد بر اینکه دل انسانها در خطر نوعى بیمارى قرار دارد و قهراً وقتى براى چیزى حالت بیمارى تصوّر شود، حالت سلامتى هم دارد؛ چون صحت و مرض در مقابل هم هستند، تا یکى از آن دو فرض نداشته باشد طرف دیگر نیز فرض ندارد.[4]
در قرآن کریم هرجا که سخن از بیماری دلها آمده، احوال آن دلهاى مریض و بیمار و آثار آن نیز بیان شده است و امورى ذکر شده که دلالت دارد بر اینکه آن دلها استقامت فطرى خود را از دست داده، از راه میانه منحرف شدهاند.[5] همانطور که در آیات ذکر شده میبینیم.
بهطور کلی؛ مرض و بیماری دل، عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مسئله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کِدِر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک شود.[6] لذا میبینیم که در مرحله خُلق و خوى؛ احوالى و اخلاقى متناسب با کفر بر آن عارض میشود و در مرحله عمل کارهایى از آن سر میزند که متناسب با کفر به خدا و آیات او است. به دیگر سخن؛ آنچه از عرف و اصطلاح قرآن کریم استنباط میشود آن است که مرض قلب عبارت است از:
شک و تردیدى که بر درک آدمى نسبت به آنچه مربوط به خداى تعالى و آیات اوست چیره میشود و نمیگذارد قلب با آن معارف که همان عقائد دینى است جوش بخورد و انسانی که مبتلاى به آن شک و تردید است، قلب او نسبت به خدا و آیاتش بسته است.[7I
همچنین گفتهاند: بیماریهاى دل همان عقدههاى روانى است که در صفات پَست همچون حسد، کینهتوزى، خویشتن بزرگبینى، نومیدى، ریاست دوستى و جدل به ناحق درباره خدا ظاهر میشود. امّا سختى دل همان است که از تراکم آثار گناهان بر دل حاصل میشود و بر اثر آن حق را نمیپذیرد و از تهدیدها و هشدارها نمیترسد و از سرنوشت تبهکاران عبرت نمیگیرد و از نشانههاى خدا در آفاق سودى نمیجوید. [8]
قلانسی نسفی در «المرشد» می گوید: «خواجه حکیم را پرسیدند که دل بیمار را علامت چه بود؟ گفت: آنکه از طاعت مولى -عزّ و جلّ- حلاوت نیابد و به اندک رنجى که به وى رسد، بنالد، همچنانکه کسى را تن بیمار شود و از خوردن مزه نیابد و به اندک رنج که به وى رسد بنالد».[9]
در مقابل، سلامتى قلب و صحت آن؛ یعنی اینکه قلب در جایی مستقر شود و قرار گیرد که خلقتش در همانجا بوده است. به عبارت دیگر؛ عبارت است از اینکه قلب راه میانه را از دست ندهد و برگشت این حالت به خلوص قلب در توحید خداى سبحان و اعتماد کردن به او و بریدن از هر چیز دیگرى است که هواى نفس به سوى آن کشش دارد.[10] این نکته از آیه شریفه «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[11] به چشم میخورد.
بیماردلان؛ کسانی هستند که ایمانشان ضعیف است، همانهایى که دلهایشان به پَر کاهى میماند که هر لحظه دستخوش نسیمها گشته، به این سو و آن سو کشیده میشود.[12]
اصولاً خداى سبحان در قرآن کریم، بیماری قلب را در حد و اندازه بیماریهای جسمانى دانسته که به تدریج شدت مییابد و اگر به معالجهاش نپردازند مزمن میشود و در پایان کار، بیمار را به هلاکت میکشاند و شدت یافتنش به جهت ناپرهیزى کردن است و اینکه بیمارى را با چیزهایى که براى مریض ضرر دارد و طبع مریض را بیشتر تحریک میکند، بیشتر کند و این زیاد شدن بیماری به وسیله ارتکاب گناهان است که خداى تعالى دربارهاش فرموده: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً».[13]، نیز فرموده: «و امّا آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند. آیا آنها نمیبینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش میشوند؟! باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند».[14] و نیز در یک بیانى عمومى میفرماید: «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنرا به مسخره گرفتند!».[15]
چه زیباست سخن امام على(ع) که فرمود: «براى دلها، هیچ دردى دردناکتر از گناه نیست» [16] و یا امام صادق(ع) به نقل از امام باقر(ع) معصیت را عامل زیر و رو شدن اساس وضعیت سالم دل میشمرند و میفرمایند: «هیچ چیز مانند گناه، تباه کننده دل نیست. دل سراغ گناه میرود و دچار معصیت میشود؛ همواره دست به گریبان با آن است، تا آنکه گناه بر او چیره شود و دل را زیر و رو میسازد».[17]
خداى تعالى همانطور که خصوصیات و آثار دل بیمار را بیان فرموده، براى علاج آن بیمارى نیز در قرآن راهحل پیشنهاد کرده است، از آن جمله در بیانى عام و کلى فرموده:"کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت میکند».[18] "کسى که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت براى خداست سخنان پاکیزه به سوى او صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد".[19]
بنابر این، کسى که دچار بیماری قلب است اگر بخواهد خود را مداوا و بیمارى خود را بر طرف سازد باید به سوى خداى عزّ و جلّ توبه کند که عبارت است از ایمان به او و تذکّر به افکار شایسته و اعمال صالح،[20] همچنانکه در آیهای درباره کسانی که در صدد علاج دل خود نیستند فرمود: «ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛[21] باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند!
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید؛ بنابراین، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالاجبار هدایت کند؛ زیرا؛ اولاً: خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است. ثانیاً: هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
توضیح این که خداوند متعال به همه بندگان خود مهربان است و تمام مقدمات هدایت و سعادت را برای آنان فراهم کرده است اما استفاده از این مقدمات و رسیدن به هدایت و سعادت را در اختیار انسان ها قرار داده است تا هرکس بخواهد با اراده خود مسیر هدایت را انتخاب کند و هر کس بخواهد به مسیر ضلالت و گمراهی برود.
در حقیقت سلامت و بیماری روحی هر فرد در اختیار خود اوست این که قرآن فرموده است: «در قلوب منافقین بیماری وجود دارد و خداوند بر مرض آنها میافزاید»، مراد این است که آنان از اختیاری که خداوند به آنها عطا کرده بود تا مسیر هدایت را انتخاب کند سوء استفاده کردند و مسیر ضلالت را برگزیدند، خود را از نعمت هدایت ها و نصایح پیامبران الهی محروم کردند. سنت خداوند چنین است که در همان مسیر نفاقی که خود انتخاب کردهاند روز به روز بیشتر سقوط کنند.[22] به عبارت دیگر، سنت و قانون الهی این است همانطوری هرکس بیماری جسمی داشته باشد و در صدد مداوای خویش بر نیاید روز به روز بر شدت مرض او افزوده خواهد شد در مورد انحرافات و بیماریهای روحی و روانی نیز این قانون الهی صادق است و عدم علاج آن با توبه و برگشت، سبب عمیقتر شدن آن میشود؛ و چون این یک قانون و سنت الهی است از آن جهت به خداوند نسبت داده شده است. بنابراین، این آیه هیچ منافاتی با لطف و مهربانی خداوند ندارد؛ زیرا افراد منحرف و منافق با اختیار خود دستورات الهی را زیر پا می گذارند و در مسیر نفاق قرار میگیرند و خود را از لطف، مهربانی و هدایتهای الهی محروم میسازند.
www.Moballeq.ir
پایگاه اطلاع رسانی مبلغ
پی نوشت ها :
- بقره، 10: «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یکْذِبُونَ»
- مائده، 52: «فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسارِعُونَ فیهِمْ یقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ»
- احزاب، 12: «وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً»
- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 377، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق
- همان.
- همان.
- همان، ص 378.
- مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 8، ص 100، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1377ش.
- قلانسى نسفى، عبد الله بن محمد، ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق (المرشد )، ص 45، میراث مکتوب، تهران، چاپ اول، 1385ش.
- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 377.
- شعراء، 88 – 89: «روزى که مال و فرزند هیچ سودى نخواهد داشت. مگر کسى که با قلبى پاک به پیشگاه خدا درآید»
- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 378.
- بقره، 10.
- توبه، 125 – 126.
- روم، 10.
- « لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوب»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 275، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
- « مَا مِنْ شَیءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصَیرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ»؛ الکافی، ج 2، ص 268.
- یونس، 9.
- فاطر، 10.
- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 379.
- توبه، 126.
- ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 517، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.