Print Logo
پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1397 ساعت 10:25

رمضان در اشعار بزرگان ادب پارسی


زبان و ادبیات فارسی همواره با مفاهیم و موضوعات اسلامی از دیرباز عجین بوده است. قدرت زبان، بیان و زیبایی کلامی این زبان سبب گردیده است که نه تنها شعرای بزرگ زبان فارسی بلکه علما و بزرگان دین نیز برای انتقال مفاهیم والای اسلامی و اخلاقی از ظرفیت های بالفعل این زبان بهره گیرند.

از جمله این مفاهیم و در واقع مهم ترین مراحل سازندگی مسلمین، ماه مبارک رمضان است. روزه که از ارکان مهم دین اسلام است نمودهای گوناگونی در شعر و ادبیات فارسی داشته است. لذا در این نوشتار کوتاه به پاره ای از اشعار شعرای بزرگ ملک سخن در این زمینه اشاره می گردد.

البته باید خاطر نشان کرد گاه مراد از رمضان، روزه و صیام در اشعار شاعران؛ به غیر از آن معنی است که در نزد عوام استنباط می شود.

یکی از این شاعران عظیم القدر، لسان الغیب حافظ شیرازی است. او در غزلی این گونه می سراید:

... ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی

مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد...

اشاره حافظ به ارجمندی ایام ماه شعبان تا عید رمضان کاملا مشهود است. البته از حضرت ایشان و سایر بزرگان اشعار بسیاری در این رابطه موجود است ولی به فراخور این مقال اندک گزیده ای از آن ها می آید.

شاعر دیگر که اتفاقا اشعار بسیاری درباره روزه و رمضان دارد مولانا جلال الدین بلخی است. در غزلی طرب انگیز در وصف رمضان می گوید:

... آمد شعبان عمدا از بهر برات ما

تا روزی و بی‌روزی از بخشش رب بیند

ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد

زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند

آمد قدح روزه بشکست قدح‌ها را

تا منکر این عشرت بی‌باده طرب بیند...

(از غزلیات دیوان شمس)

یا در غزلی دیگر به خواص معنوی روزه اینگونه سخن می راند:

آمد رمضان و عید با ماست

قفل آمد و آن کلید با ماست

بربست دهان و دیده بگشاد

وان نور که دیده دید با ماست

آمد رمضان به خدمت دل

وان کش که دل آفرید با ماست

در روزه اگر پدید شد رنج

گنج دل ناپدید با ماست

کردیم ز روزه جان و دل پاک

هر چند تن پلید با ماست

روزه به زبان حال گوید

کم شو که همه مرید با ماست

چون هست صلاح دین در این جمع

منصور و ابایزید با ماست

مولانا در قطعه ای دیگر(رباعی) یار را رمضان و رمضان را یار می خواند:

خورشید و ستارگان و بدر ما اوست

بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست

هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست

عید رمضان و شب قدر ما اوست

مولوی در قطعه زیر ذات و معنای واقعی رمضان را گوشزد می کند. او در پس پرده گرسنگی و تشنگی، حقیقتی را می بیند که ممکن است همه کس بدان توجه و التفات ننماید.

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بربند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی وقتست که بازآیی

بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا

یک دیدن حلوایی زانسان کندت شیرین

که شهد ترا گوید: " خاک توم ای مولا "

مرغت ز خور و هیضه مانده‌ست در این بیضه

بیرون شو ازین بیضه تا باز شود پرها...

و اما استاد سخن؛سعدی شیرازی در شعری عاشقانه و عارفانه نگاهی متفاوت دارد به رمضان:

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند

جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد

علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند

کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی

نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند...

شیخ مصلح الدین؛ سعدی در شعر زیر سوگوارانه به رمضان می نگرد. رمضانی که پر از خیر و برکت است و رفتنش برای دوستانش غمگنانه.

برگ تحویل می‌کند رمضان

بار تودیع بر دل اخوان

یار نادیده سیر، زود برفت

دیر ننشست نازنین مهمان...

ماه فرخنده، روی برپیچید

و علیک السلام یا رمضان

الوداع ای زمان طاعت و خیر

مجلس ذکر و محفل قرآن

مهر فرمان ایزدی بر لب

نفس در بند و دیو در زندان

تا دگر روزه با جهان آید

بس بگردد به گونه گونه جهان...

  صائب تبریزی که در خیال، نابغه شعر فارسی است در تک بیتی از رمضان و شب قدرش برای بیان مقصود خویش اینگونه استمداد می جوید:

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

او (صائب) در غزلی کاملا دینی و زیبا این گونه زبان به توصیف این ماه می پردازد:

برق خاشاک گنه، روزه تابستان است

دود این آتش جانسوز به از ریحان است

می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان

آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است

هست در غنچه لب بسته این ماه نهان

گلستانی که نسیمش نفس رحمان است

مشو از عزت این مهر الهی غافل

که درین مهر بی گنج گهر پنهان است

ماه رویی که شب قدر بود یک خالش

در سراپرده ماه رمضان پنهان است

میکند روزه ماه رمضان عمر دراز

مد انعام درین دفتر و این دیوان است

غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد

که لب خشک بر این بند گران سوهان است

باش با قد دو تا حلقه این در صائب

که مراد دو جهان در خم این چوگان است

حسن ختام من این غزل پر از سوز و گداز صائب است در وداع این ماه خوب خداوند:

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک

از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ

فریاد که زود از سر این گله شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت

شیرازه جمعیت بیدار دلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟

ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان

آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت

از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر درین معرکه آمد

از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را

چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان

دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب

آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت

 

میرشمس الدین فلاح هاشمی