Print Logo
سیر «مقتل نگاری» در فراز و فرودهای تاریخ چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 16:15

راویان صادق و پویش­گر روز واقعه


زمینه ­های شکل‌گیری مقتل‌نگاری و آسیب‌هایی که در طول تاریخ متوجه این مقوله بوده. کدامیک اعتبار و سندیت دارند و کدام یک خیر؟

«مقتل»گرچه در لغـت بـه مـعنى قتلگاه، کشتارگاه، و محل کشتن آمده است، ولى در فرهنگ اسلامى این واژه به اخبار و روایات حادثه‌اى خونین که در آن شخصیتى بزرگ کشـته شده باشد اطلاق شده است. اما از آن‌جا که در میان سرگذشت‌هاى قربانیان بـزرگ تاریخ، ماجراى شهادت حـضرت امـام حسین(ع) و یارانش از دیگران جانگدازتر بوده، این اصطلاح در نقل رویدادهاى مربوط به مقتل آن حضرت منحصر شده است.

نخستین عاملى که سبب رواج مقتل‌نویسی شد، اهمیت و بزرگى حـادثه و حماسه‌اى بود که تاریخ هرگز به خود ندیده است. کشته شدن فرزند پیامبر، به‌دست گروهى از مسلمانان که نخست او را براى هدایت و امامت خویش فراخوانده بودند، و سپس به خاطر زبونى و ترس و طمع در بـرابرش ایسـتاده و کمر به قتلش بسته بودند، این حادثه را از دیگر حوادث تاریخى ممتاز مى‌ساخت؛ به‌ویژه آن‌که تنها 61 سال پس از هجرت و پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر(ص) این فاجعه به وقوع پیوست. محاصره ده‌ها تن از خـاندان پیامـبر و پیروان آن‌ها،که به داشتن اخلاص و صداقت در میان مسلمانان شهره بودند، بستن آب بر روى آن‌ها و اطفال ایشان، و سرانجام به قتل رساندن یک‌یک آ‌ن‌ها حتى خردسالان، اسب تاختن بر پیکرهاى شهیدان، آتش زدن خـیمه‌هاى زنـان و کودکان، برافراشتن سرهاى کشتگان بر نیزه‌ها و شکنجه اسیران و گرداندن آنان در شهرها و مجالس ستمکاران، در برابر تجلى عالى‌ترین خصلت‌ها و صفات انسانى از سوى اهل بیت پیامبر و یاران آن‌ها در این صحنه‌ها، آتشى در دل‌هاى مؤمنان بـرانگیخت که هـیچ‌گـاه خاموشى ندارد.

دومین انگیزه، روایاتـى اسـت که بـه‌عنوان پیشگویى و یا اخبار غیبى از پیامبر نقل شده است و در آن‌ها از کشته شدن مظلومانه حسین(ع) و یارانش، و ثواب زنده نگه داشتن یاد حماسه جاودانه‌اش سخن رفـته اسـت.

سـوم، برخورد عاطفى پیشوایان شیعه با واقعه کربلا و بـرگزارى مـجالس سوگوارى براى حضرت سیدالشهداء(ع) است که چنان‌که در روایات آمده، خود عامل مهمى براى حفظ تاریخ و بر انگیختن احساسات و الگو ساختن حماسه عاشورا بـوده اسـت.

رویدادهاى عاشورا چگونه ثبت و ماندگار شد؟

بـى‌تردید حوادث بسیارى در طول تاریخ رخ داده و کمتر رویدادى درست به دست نسل‌هاى پسین رسیده است. حتى در عصر رسانه‌ها، چه‌بـسا واقـعه‌اى طـى چند روز به گونه‌هاى متفاوت ثبت و ضبط مى‌شود. شگفت آن‌که به خـلاف هـمه تلاش‌هایى که براى به فراموشى سپردن و یا مسخ و تحریف نهضت عاشورا به کار گرفته شده، باز هم از همۀ رخـدادها روشـن‌تر و دقـیق‌تر به نسل‌هاى بعدى گزارش شده است. اگر از داستان‌هاى ساختگى سده‌هاى اخیر که از روى انگیزه‌هاى سـیاسى، اعـتقادى و یا عـاطفى به آن حادثه نسبت داده‌اند بگذریم، کمتر واقعه‌اى در تاریخ وجود دارد که متون نخستین دربارۀ مفاد اصـلى آن تـا این اندازه اتفاق نظر داشته باشند. علت این اتفاقِ نظر در متون نخستین را مى‌توان راویان صادق و واثقى دانـست که خـود در حماسه عاشورا حضور داشته‌اند و مشاهدات خویش را گزارش کرده‌اند که افراد زیر از آن شمارند:

الف) خاندان امـام حـسین(ع)، بـازماندگان حادثه کربلا، آزادگان و پیام‌آوران عاشورا که صحنه‌هاى گوناگون این رویداد را به چشم دیده بودند و به هنگام عبور از شـهرها در مـجالس و محافل گوناگون حقایق را به مردم ابلاغ مى‌کردند، که از میان آنان خواهران و فرزندان امـام و از هـمه مـهم‌تر حضرت على بن الحسین ــ زین العابدین(ع)ــ از‌ دیگران مؤثرتر بوده‌اند. حتى بزرگ‌مردى از این خاندان به نام حـسن بـن حسن‌بن‌على بن ابى طالب(ع) که خود در صحنه نبرد با دشـمن حـضور داشـته و متحمل زخم‌هاى عمیقى شده، به وسیله بستگانش در لشکر دشمن از معرکه بیرون کشیده شده و جان سـالم بـه در برده و بى‌تردید مشاهدات خویش را به دیگران منتقل کرده است.

ب) افراد راستگو و باشهامتى هـمچون ضـحاک بن عبدالله بن قیس مشرقى و عقبۀ بن سمعان که در مراحل عمده و مهم نهضت حضور فعال داشتند، ولى بـه فـیض شهادت نایل نشدند و بسیارى از وقایع را بازگو کرده‌اند.

پ) مخالفانى که پس از شهادت امام حسین(ع) عـذاب وجـدان آنان را وادار به اعتراف و رویدادهایى را که خود آفریده و یا نـاظر آن بـوده‌اند، بـراى دیگران و ثبت در تاریخ نقل کرده‌اند که حمید بـن مـسلم ازدى به عنوان راوى بخشى از روایت‌ها از آن شمار است.

ت) امامان شیعه که خود فرزندان حسین(ع) و وارثان آن حـضرت بوده‌اند، وقایع این نهضت را براى مـحدثان و راویان حـدیث کرده‌اند.

دوره‌هاى صفویه و قاجاریه، عهد انحطاط مقتل‌نگارى

دوره‌هاى صفویه و قـاجاریه عـهد انـحطاط مقتل‌نگارى بوده ‌است. (در ادامه به طور مصداقی به آن‌ها اشاره شده) در این چند قرن آن انداره از خـرافات و تـحریفات در نـگارش مـقتل و مـراسم تـعزیه استفاده شده، که حقایق این نهضت مقدس از نظرها مکتوم مانده است. بسیارى از تعبیرات، استعارات، مجازها، تشبیهات و به اصطلاح «زبان حال‌ها»که زاده ذوق و گمان افراد است به عنوان روایات به کتـاب‌هاى مقتل راه پیدا کرده است. افزون بر این، شبیه‌سازى و تعزیه‌خوانى که نخست به منظور سرگرمى شاهان و امیران اختراع شده بود و گردانندگان، رضایت ایشان و سپس عوام را از این کار طلب مى‌کردند، سبب قوت و فزونى خرافه‌ها و تـحریف‌ها و مـطالب خلاف واقع و فاصله گرفتن از نصوص عتیق شد.

خوشبختانه علماى غیور و روشنفکر در برابر این پدیده شوم بى‌تفاوت نماندند و زود از خود واکنش نشان داده، در مقابل تحریفات و مسخ حقایق ایستادند و به روشنگرى پرداختند. نمونه زیبـای این مـوضع‌گیرى کتاب«لؤلؤ و مرجان» اثر محدث بزرگ میرزا حسین نورى صاحب «مستدرک‌الوسائل» است... این عالم بزرگوار در پاسخ به نامه یکى از علماى هند که از روضه‌خوان‌ها و ذاکرین حـضرت سیدالشهدا(ع) شکایت مى‌کند و اظهار مـى‌دارد که: «ایشـان در دروغ گفتن حریص و بى‌باکند و در نشر اکاذیب و مجعولات پا فشارى دارند و چه‌بسا که این‌گونه مطالب را مباح و جایز مى‌شمارند، پس درخواست مى‌شود که آن جناب ارشاد و موعظه‌اى بنگارند»، مى‌نویسد: «شما فـکر کرده‌اید که در عتبات عالیات و ایران از این‌گونه امـور خـبرى نیست و این مسایل مربوط به هندوستان است؟»

میرزاى نورى توصیه‌هاى ائمه مبنى بر استحباب تعزیه‌دارى و گریستن بر مصائب حضرت سیدالشهدا را نقل، ولى خاطرنشان مى‌کند که نمى‌شود به خاطر امرى مستحب کارهـایى حـرام انجام داد، چنان‌که با تمسک به روایات استحباب ادخال سرور در قلب مؤمن، نمى‌شود براى خوشحال کردن مؤمنان دست به اعمال زشت و منافى عفت زد. همچنین است استحباب اداى حاجت مؤمن، ولى آیا مى‌شود براى به دست آوردن ثـواب دزدى کرد؟ بدون شـک خیر، زیرا مستحب، مشروط است بر انجام فعلى با وسایل و اسباب مناسب و مباح.

بنابراین، کسب ثواب و استحباب گـریستن بر مصائب سالار شهیدان و اصحاب او نیز باید از طریق معقول و مشروع بـاشند. پس چـگونه مـى‌توان پذیرفت که دروغ بستن بر خاندان پیامبر ــ که عملى حرام و انجام آن در ماه مبارک رمضان موجب بطلان روزه مى‌شود ــ سـتوده و مـستوجب اجر باشد؟ حرکت اصلاحى دانشمندان و مصلحان غیرتمند بى‌نتیجه نماند و تنقیح و تهذیب اخبار مقاتل مطرح شـد.

البـته پیش از این، مـرحوم میرزا تقى‌خان امیر‌کبیر اصلاحاتى در این زمینه به وجود آوردو از آن پس نگارش مقتل با دقت بـیشترى دنبال شد.

کدام مقتل‌ها معتبرند و کدام خیر؟

امامان شیعه که خود فرزندان حسین (ع) و وارثان آن حـضرت بوده‌اند، وقایع این نهضت را براى مـحدثان و راویان حـدیث کرده‌اند. خـوشبختانه این روایات را دو تـن از شـاگردان برجسته امام صادق(ع) به نام‌هاى لوط بـن یحـیى معروف به «ابى مخنف»، و هشام بن محمد معروف به «کلبى»که هر دو از عـلماى سـدۀ دوم هجرى بوده‌اند، در کتاب‌هاى جداگانه‌اى بـا نام «مقتل الحسین»گـردآورى کرده‌اند.

1 -«مقتل الحسین» نوشته لوط بن یحـیى ازدى (مـتوفاى 157 قمرى) از مورخان و محدثان شیعه، بیشتر مورد بهره‌گیرى تاریخ‌نگاران قرون نخستین اسلامى قرار گـرفته اسـت. این شخص که خود از اصحاب امام صـادق(ع) و جـدش مـخنف بن سلیمه (سـلیم) ازدى از اصـحاب على بن ابى طـالب(ع) بـوده و در جنگ جمل، علمدارى قبیله ازد را به عهده داشته و در همان جنگ به شهادت رسیده، محدثى مـورد اعـتماد و وثوق بوده است و به گفته ابـن نـدیم: «علما عـقیده دارنـد که او پیش از دیگـران در امر عراق و اخبار و فـتوح آشنایى دارد». کتاب‌هاى او از جمله «مقتل» مورد ذکر،گرچه مفقود شده ولى روایات آن در کتاب‌هاى معاصرین و نویسندگان بعدى به تـفصیل آمـده است.

2-بخش عمده‌اى از رویدادهاى مربوط بـه نـهضت امـام حـسین(ع) را تـاریخ نویسانى چون طـبرى‌، ابـن اثیر، ابوالفرج اصفهانى، مسکویه رازى، ابوحنیفه دینورى، شیخ مفید، بلاذرى«از مقتل» ابو مخنف در کتاب‌هاى«الامـم و المـلوک»، «الکامـل فى التاریخ»، «تجارب الامم»، «مقاتل الطالبین»، «اخـبار الطـوال»، «ارشـاد و انـساب الاشـراف» نـقل کرده‌اند. البته کتابى به نام مقتل ابو مخنف هم اکنون موجود است، ولى بى‌تردید انتسابش به وى نادرست است و بر این مطلب بارها به وسیله پژوهشگران و مورخان و محدثان بزرگى چـون میرزا حسین نورى و شیخ عباس قمى و...تأکید شده است. تطبیق روایاتى که در کتاب‌هاى متقدمان نقل شده به آنچه که در این کتاب آمده است، این حقیقت را آشکار مى‌سازد.

3- از هشام بن محمد مشهور به «کلبى» و هـمچنین «مـدائنى»گزارش‌هاى کوتاهى درباره مقتل امام حسین(ع) به کتاب‌هاى تاریخى کهن راه یافته، ولى کتابى مستقل از آن دو دیده نشده است. پیش از دو کتاب یاد شده گفته‌اند کتاب‌هایى در مقتل حضرت سیدالشهداء(ع) نوشته شده، از جمله «مقتل الحسین» تألیف اصـبغ بن نباته از رُوات شیعه و از اصحاب خاص حضرت على(ع)، اما هیچ اثرى از کتاب مزبور در دست نیست، حتى مورخان متقدم نیز چیزى از او نقل نکرده‌اند.

4-از جابر جـعفى (مـتوفاى 128 هـ) نیز به عنوان مـقتل‌نـگار یاد شده، ولى از کتاب او حتى گزارشى به ما نرسیده است. در این عصر احمد بن ابى یعقوب اصفهانى معروف به «ابن واضح یعقوبى» مورخ و جغرافى‌دان و سیاح مشهور مـسلمان در اوایل سـدۀ سوم گزارش کوتاهى از مـقتل امـام حسین(ع) را در تاریخ خود بدون سند آورده است.

5-پس از او ابوالحسن على بن حسین مسعودى (متوفاى 345 هـ) در کتاب «مروج الذهب» و «معادن الجواهر»، به همان شیوه، مرورى بر حوادث نهضت عاشورا داشته‌اند. در همین عـصر ابـومحمد احمد بن على، نامور به «ابن اعثم کوفى» (متوفاى 314 هـ) محدث، شاعر و مورخ شیعى در کتاب «الفتوح» با تفصیل بیشترى وقایع و حوادث این ماجرا را نقل کرده است. ابن اعثم گاه روایاتى را آورده که در کتـاب‌هاى مـعاصرین او موجود نـیست، اما پیداست که در گزینش آن‌ها دقت داشته است.

6-از نصر بن مزاحم، واقدى، محمد علایى (م 298 هـ)، ابراهیم بن اسحاق (م 358)، شـیخ طوسى (م 460)، و جمع دیگرى به عنوان نویسندگان «مقتل الحسین» یاد شده، ولى تاکنون رسـاله‌اى از آنـان بـا این نام در جایى دیده نشده است. در جمع تألیفات محمد بن على بن بابویه مشهور به «صدوق» (م 381)، نیز کتـابى بـا عنوان «مقتل الحسین» آمده که گرچه به‌طور مستقل موجود نیست، ولى شاید مفاد آن بـا آنـچه که در کتـاب «امالى» آمده یکسان باشد.

7-در سدۀ ششم هجرى ابو المؤید خوارزمى (م 568 هـ)، در این‌باره دست بـه تألیفى مستقل و مفصل زد و کتابى پدید آورد که به مقتل خوارزمى نامور شد. خوارزمى در بیشتر نقل‌ها سـلسله راویان خبر را نام مى‌برد و در بـرخى مـوارد از ابو‌مخنف و به‌ویژه تاریخ ابن اعتماد و وثوق بسیارى دانشمندان عامه و خاصه بوده و باز در این دوره، ابى‌جعفر رشیدالدین محمد بن على بن شهر آشوب (م 558 هـ) در کتاب «مناقب آل ابى طالب» زیر عـنوان مناقب امام حسین(ع) به شرح مقتل آن حضرت پرداخت،کتاب او نزد محدثان و مورخان، از اعتبار ویژه‌اى برخوردار است.

8- على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاوس(متوفای 664 هـ) در پى کتاب «مصباح الزائر و جناح المسافر» که شامل زیارات و آداب مربوط به آن‌هاست، کتابى در مقتل حضرت سیدالشهدا فراهم آورد تا زائران حرم حسینى از ثـواب ذکر مـصایب حضرت اباعبد الله(ع) محروم نمانند. از این رو چون قصد ایجاز و اختصار داشته، به نقل برخى از روایات بدون ذکر روایت و مصادر آن‌ها بسنده مى‌کند و آن را «الهوف على قتل الطفوف» نام مى‌نهد. نجم‌الدین جعفر بن محمد بـن جـعفر بن هبة الدین نماى حلى (م 841 هـ)، کتاب «مثیر الاحزان» را به همین شیوه تألیف کرده است.

9-پر آوازه‌ترین اثر در این موضوع را ملاحسین کاشفى سبزواری (م 910 هـ) با نام«روضـةالشهداء» پدید آورده است. گروهى از تذکره‌نویسان کاشـفى را حـنفى و بـرخى پیرو شافعى مى‌دانند. صاحب «ریاض‌العـلما» مـى‌نویسد: «وى در هـرات و سایر بلاد ماوراء النهر به تشیع و رفض مشهور بوده، در سبزوار و سایر بلاد شیعه‌نشین به تسنن و تحنیف معروف.» همچنین مؤلف «ریاض العـلما» مـى‌نگارد: «روضـةالشهداء» نخستین کتابى است در مقتل که به فارسى تصنیف شـده، ذاکرین مصایب اهل بیت آن کتاب را تلقى به قبول نموده و روى منابر آن را قرائت مى‌کردند. بدین سبب گروه ذاکرین به روضه‌خوان مـوسوم شـدند، زیرا در مـنابر مصایب اهل بیت را از کتاب «روضة الشهدا» مى‌خواندند. این کتاب شامل قـصه‌پردازی‌هـایى اسـت که تا آن زمان سابقه نداشته، و مؤلف به خلاف سیره سلف، خود را مقید به ذکر سند نـساخته اسـت و اگر گاه خواسته به شیوه معمول تظاهر نماید، از افراد و آثارى نام برده که نـاشـناخته و یا گـمنامند مانند کتاب«کنز الغرائب»و یا کتاب «شواهد» از شیخ کمال‌الدین ابن الخشاب؟! «روضة الشهدا» چون به زبـان فـارسى ساده و شیرینى نگاشته شده، مورد توجه مردم و وعاظ و روضه‌خوان‌ها قرار گرفت و بـسیارى از دروغ‌پردازى آن بـه‌عـنوان وقایع تاریخى در افواه و کتاب‌ها راه یافت و منشأ بسیارى از تحریف‌ها و انحراف‌ها شد.

10-در دوره صفویه (سده یازدهم هجرى) مـرحوم عـلامه مجلسى نیز در کتاب «بحار الانوار» فصلى را به ذکر مقتل حضرت ابا عبد الله(ع) اخـتصاص داده و از تـمامى مـنابعى که در آن عصر موجود بوده بهره گرفته است. در کتاب بحارالانوار بارها از کتابى با عنوان «مقتل مـحمد بـن ابـى طالب» نام برده شده که داراى اخبار شاذ و نادرى است، اما در کتاب‌هاى دیگر مـطلبى از آن یاد نـشده است. عبدالله بحرانى اصفهانى، معاصر علامه مجلسى، «مقتل عوالم»را نیز به شیوه «بحار الانوار» نگاشته اسـت.

11-مـلا آقا شیروانى مشهور به «فاضل دربندى» (م 1286 هـ) از شاگردان شریف العلما آملى مـازندرانى، کتـابى با عنوان«اکسیر العبادات فى اسرار الشـهادات» نـوشت که بـخش بزرگى از آن مربوط به مقتل سیدالشهداست.

دربـندى در این اثـر خود از آوردن اخبار شاذ و نادر خوددارى نکرده و چون احساسات و عواطف بر عقل وى غلبه داشـته، بـه روایات سست استناد جسته است، ولى گـفتار و کردار وى هـمواره مورد قـبول عـوام بـوده؛ در نیمه‌هاى وعظ، از روى منبر عمامه‌اش را بر زمـین مـى‌زده، گریبان چاک مى‌کرده و بر سر خاک مى‌ریخته، تیغ زدن در روز عاشورا نیز از یادگارهاى اوسـت که افـزون بر این‌که خود چنین مى‌کرده، در مـیان مردم نیز این کار را رواج مـى‌داده. بـرخى از روضه‌خوان‌ها که از این راه ارتزاق مى‌کردند و رضـایت عـوام را پیوسته در نظر داشتند، از قول و عمل او در ماه محرم، به‌ویژه روز عاشورا پیروى مى‌کردند.

12-از مقاتل دیگر«نـاسخ التـواریخ» نـوشته سپهر کاشانى اسـت که الحـق از دو کتاب«روضة الشهدا» و «اسـرار الشـهاده» سست‌تر است. سپهر در این اثر مطالبى را آورده که در هیچ کتابى پیش از آن نیامده. او اعتنایى به اسناد روایات نداشته و بـعید نـیست که برخى از مجعولات عصر خویش را که در زبان اهـل مـنبر متداول و یا زاده ذهـن خـودش بـوده نیز در این مجموعه آورده باشد. مـطالب این کتاب در برخى موارد موجب وهن خاندان نبوت است. شاید به همین دلیل بوده که سیدجـمال الدین اسـدآبادى خواندن این کتاب را منع مى‌کرده اسـت.

13-از میان صدها کتاب که در سدۀ سیزدهم در موضوع مقتل حضرت سیدالشـهدا نوشته و چاپ شده اسـت، کتـاب «قمقام زخار و صمصام بتار» تألیف فرهاد میرزا فرزند عباس میرزا و نوه فتحعلى‌شاه قاجار که از شاگردان میرزا عیسى قائم مقام فراهانى (صدراعظم) به شمار مى‌آید، از دیگران مشهورتر است و از نظر تتبع و تـحقیق و اسناد از اعتبار و دقت بیشترى برخوردار است. تألیف این کتاب در سال 1303 آغاز و در سال 1304 پایان یافته و در دوم محرم به وسیله محمدعلى منشى على‌آبادى خوشنویسى آن به انجام رسیده است مؤلف علت تألیف را وجود اختلاف در روایات مـنقول و ورود تـشبیهات و توصیفات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا دانسته است، زیرا این امور به اندازه‌اى رواج یافته که شناخت صحیح از سقیم، جز براى عالمِ خبیر و ناقدِ بصیر ممکن نیست.

به همین سبب درصدد تألیف کتابى خالى از حشو و زواید در احـوال حـضرت سیدالشهدا از ولادت تا شهادت بوده، اما آن‌گونه که خود گفته سال‌ها آرزوى چنین کارى را در سر داشته ولى به علت مشاغل و مناصب سیاسى و اجرایى توفیق انجام آن را نمى‌یافته است. سرانجام در سال 1293 هجری، به هـنگام بـازگشت از سفر حج در دریاى سفید میان قبرس و رودس طوفانى عظیم دریا را متلاطم مى‌سازد، به طورى که خود را گرفتار بلا دیده از این‌رو دست توسل به دامن اهل بیت عصمت و طهارت زده و دوباره نذر مى‌کند که اگر فرصت و مـهلتى دسـت دهـد، کتاب مقتل را به پایان آورد. پس مقدارى از تـربت حـضرت سیدالشهدا را بر دریا می‌پاشد، در پى آن دریا آرام مى‌گیرد و با عافیت تمام به مقصد مى‌رسد. ولى باز هم گرفتاری‌هاى مختلف او را سال‌ها از این کار باز مى‌دارد تا این‌که در سال1303 گـردآورى و تـصنیف آن را آغـاز مى‌کند. خود او در این باره مى‌گوید:

«خداى داناست که با قـلت بـضاعت و عدم استطاعت، به قدر وسع و طاقت در ترجیح اقوال و تنقیح اخبار که متون کتب فرق اسلامیه از احادیث صحیحه و تواریخ مـعتبره بـدان مـحتوى و منطوى است اغفالى نرفت، و در جمع و ذکر آن اهمالى نیفتاد و از کتب مـحدثین و مورخین که از سنه یک‌هزار هجرى و بعد از آن به رشته تألیف در آورده‌اند، درج و نقل نکردیم».

مؤلف ابتدا از تلاش‌هاى معاویه و حزب اموى در پیشـگیرى از ذکر فـضائل و مـناقب على و آل او سخن گفته، و پس از آن از احادیثى که در فضیلت خلفاى دیگر و معاویه، با تـطمیع و تـهدید جعل شده پرده برداشته و در پى آن وارد نقل وقایع مربوط به زندگانى حضرت ابا عبد الله شده است. افزون بـر یاد کرد وقـایع مـربوط به قیام حضرت امام حسین(ع)، مروری دارد بر رویدادهاى پس از شهادت آن بزرگوار، مانند کاروان اسـیران اهـل بـیت، نهضت توابین و قیام مختار، و نقل مراثى و فهرست منابع،که بى‌تردید تا آن‌زمان کارى به این تـفصیل و تـدقیق وجـود نداشته است. اما نثر پرتکلف زمان قاجار و نقل نصوص عربى بدون ترجمه و نیز عـدم تـنقیح روایات، این کتاب را براى عموم غیرقابل استفاده ساخته است.

14-این حرکت اصلاحى از سوى محدث بـزرگ مـرحوم شـیخ عباس قمى با نوشتن کتاب پر ارج «نفس المهموم فى مصیبة سیدنا الحسین المظلوم» ادامه یافـت. مـحدث قمى در این کتاب به شرخ زندگانى امام حسین(ع) پرداخته و مراحل حیات پر افتخار آن بـزرگوار را از تـولد تـا شهادت دنبال کرده و کتاب را با ذکر وقایع قیام توابین، خروج مختار و مرگ یزید به پایان برده است.

15- در گذر سـال‌هاى اخـیر، نویسنده و پژوهشگر عراقى، مرحوم سید عبدالرزاق مقرم کتابى با عنوان«مقتل الحـسین» نـگاشت که گـرچه مستند و مبتنى بر تتبع است، اما متأسفانه روایات در آن خوب منقح نشده. از حق نباید گذشت که کارهاى پرارجـى در دوره مـعاصر انـجام گرفته که کتاب‌هاى«حیات الامام حسین» از محقق بزرگ عراقى باقر سریف القرشى، «هـفتاد دو تـن و یک تن»یا «عنصر شجاعت» اثر میرزا خلیل کمره‌اى، «زندگانى امام حسین(ع)» از سیدهاشم رسولى محلاتى، «درسى که حـسین(ع) بـه انسان‌ها آموخت» از شهید سید عبدالکریم هاشمى‌نژاد و ده‌ها کتاب دیگر از نویسندگان و مـحققان فـرهیخته و اصلاح‌طلب، از آن شمارند.

پژوهش‌ها و روشنگری‌هاى استادان، عـلامه سـیدمـحسن جبل‌عاملى در آثار متعدد و دکتر محمدابـراهیم آیتـى در «سرمایه سخن» و «تاریخ عاشورا»، به‌ویژه شهید مرتضى مطهرى در سخنرانی‌هایى که هم اکنون با عـنوان «حـماسه حسینى» منتشر شده نقطه اوج حـرکت اصـلاحى در زمینه مـقتل‌نـگارى بـوده است.

البته کتاب‌هایى که در سالیان اخیر نـگاشته شـده گرچه بسیار خوب و سودمندند، اما بیشتر جنبه تحلیلى داشته و کمتر به گـردآورى و تـحقیق در وقایع پرداخته‌اند، از این رو این جانب تلاش گـسترده‌اى به کار گرفت تا آنـچه که از مـنابع عتیق به یادگار مانده گـرد آورد و مـورد نقد و تحلیل قرار دهد. یک دوره مقتل حضرت حسین بن على(ع)از آغاز قیام تا پایان آن بـه طـور مستند با نثرى روان به نـام «مـقتل‌الشـمس»حاصل آن کوشش‌هاست».

 

محمد جواد صاحبى