Print Logo
کرامت انسانی در حقوق بشر اسلامی و غربی از منظر علامه محمدتقی جعفری چهارشنبه 22 شهریور 1396 ساعت 15:02

حیاتِ معقول بشر


یکی از اندیشمندانی که بررسی تفکر وی، به‌خصوص در حوزه انسان‌شناسی، به ما در خصوص تفاوت بین حقوق بشر اسلامی و غربی کمک شایانی می‌کند، علامه جعفرى است. وی با طرح دو دیدگاه افراطى و تفریطى از ماهیت انسان، نظر خود را از انسان و ماهیت او بیان مى‌کند. وى شاخص نظرهاى افراطى را توماس هابز (1588 ـ 1679) معرفى مى‌کند. هابز که از متفکرین به ‌نام غربی ‌است، در عبارت معروف خود، یعنى «انسان براى انسان گرگ است»، نظر بدبینانه‌اى از انسان ارائه مى‌دهد که در آن، انسان دشمن انسان است و جنگ همیشگى را براى انسان در دوران حیاتش ت

نتیجه چنین نظرى در نظریه‌هاى سیاسى هابز آن است که قائل به ضرورت و لزوم دولت مستبد شود. دیدگاه دیگر از ماهیت و طبیعت انسان، دیدگاه تفریطى خوش‌بینانه است، به‌طورى‌که اصل اولى و ضرورى اجتماعات را انسان‌دوستى قلمداد مى‌کند، بدون آن‌که به سرگذشت اندوهناک بشر توجه کرده باشد.

علامه جعفرى نظر خود را با معرفى دین اسلام در تفسیر و ارزیابى انسان بیان مى‌دارد. به‌ عقیده وى، در دین اسلام، انسان دو جهت نامحدود دارد: هم استعداد دارد که در فساد و تبهکارى تا بى‌نهایت دچار تنزل شود و هم در فضیلت و سعادت تا بى‌نهایت صعود کند. وى آیاتى را از قرآن کریم شاهد مى‌آورد که انسان از حیث آفرینش داراى هر دو جهت است: « وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلـْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها »(شمس، ایه 7-10).

علامه جعفرى وجود این حالت تعادل و دو استعداد متضاد افراط و تفریطى را نه از سوى آفریننده مطلق و نه از ناحیه عوامل طبیعت، بلکه معلول طرز بهره‌بردارى انسان از غرایز خام در دستگاه طبیعت و کیفیت نیروى نظارتى «من» مى‌داند. از نظر وى، اگر کوچک‌ترین اجبارى از ناحیه آفریننده، موجودات انسانى دیگر و یا موجودات طبیعى بر فرد تحمیل شود، موضوع سعادت و شقاوت منتفى خواهد شد، بنابراین هر دو معلول اختیارند و خداوند به هر دو طرف بى‌نهایت توجه دارد:

«یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ راضِـیَةً مَرْضِـیَّةً»

«أُولـئِکَ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»

علامه جعفرى نظر اسلام را در مورد انسان، صرف‌نظر از پدیده ایمان، تربیت و عمل صالح، در افکار، عقاید، اعمال و صرف‌نظر از فطرت خداجوى او، از حیث حرکات خارجى و تمایلات دائمى نفسانى او، ماهیت انسان همانند مکتب بدبینان مى‌داند و آیاتى نیز شاهد مى‌آورد:

«وَالعَصْرِ * إِنَّ الإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ»

«وَ إِذا مَسَّ الإِنْسانَ الضُّـرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُـرَّهُ مَـرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُـرٍّ مَسَّـهُ»

تکلیف مقدس

چنین نگرشى از علامه جعفرى در مورد انسان، نظریه‌هاى سیاسى او را از جامعه و حکومت به‌گونه‌اى شکل مى‌دهد که وى سیاست را به ساماندهى، مدیریت و جهت‌دهى به فعالیت‌ها و روابط اجتماعى افراد تعریف کند تا انسان را از حیات طبیعى خود به حیات معنوى و طیب بکشاند و باعث ظهور و بروز کمالات عموم افراد جامعه و وصول به بهترین هدف‌ها شود. علامه جعفرى چنین مدیریتى از روابط اجتماعى، جهت‌دهى به امیال و گرایش‌ها و عوامل مرتفع‌کننده نیازها را در عرصه حیات اجتماعى، تکلیفى مقدس مى‌داند.

ایشان در نشان دادن جایگاه انسان در عالم هستى و آفرینش، ابتدا این سؤال را مطرح مى‌کند که آیا انسان موجود اکمل، اعظم و اشرف تمامى موجودات است؟ وى قبل از پاسخ به این سؤال، انسان را از جهت اصول، پدیده‌هاى خلقت و ساختمان ظاهرى و باطنى سرآمد مخلوقات نمى‌داند، چنان‌که قرآن کریم مى‌فرماید: «لَخَلْقُ السَّمـواتِ وَالأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ» (سوره غافر، آیه 57)

علامه در پاسخ به سؤال مذکور، برای انسان نسبت به بسیارى از موجودات ـ نه همه ـ شرافت و برترى معنوى قائل است و استدلال خود را بر آیه‌اى از قرآن مبتنى مى‌کند: «ما اولاد آدم را تکریم کرده، آنان را بر خشکى و دریا مسلط ساختیم و براى آنان از مواد پاکیزه روزى دادیم و آنان را بر عده کثیرى از مخلوقات ترجیح دادیم» (اسراء، آیه 70)

علامه جعفرى هدف انسان را با الهام از آیات قرآن کریم و دیگر منابع اسلامى، دستیابى به کمال ممکن مى‌داند که به‌واسطه شناخت حقیقى موجود برترین؛ یعنى خداوند و نیایش به مقام شامخ او به دست مى‌آید. از نظر وى، انسان موجودى است که قابلیت ترقى و اعتلا دارد و این قابلیت و استعداد، هم در ارتباط او با جهان هستى و هم با ساختن روح به ‌وسیله تهذیب اخلاق و تصفیه دل از آلودگى‌ها ـ هم در حالت فردى و هم در پدیده‌هاى اجتماعى ـ حاصل مى‌شود، چنان‌که تجربه بشرى آن‌را نشان داده است. در طول تاریخ شاهد اعتلاى یکایک پیامبران، اوصیا، اولیا و حکماى راستین و پیروان آنان بوده‌ایم. بنابراین، تحول چنین انسانى در بین دو جهت بى‌نهایت اعلى علیین و اسفل السافلین در نوسان است و او، هم با انتخاب معارف و عقاید حقه و هم با بایستگى‌ها و شایستگى‌ها، این نوسان را در جهت تعالى خود رقم مى‌زند.

پرهیز از نگاه تک‌بُعدی به انسان

واقعیت انسان که در خارج عینیت دارد، آن است که همواره میان دو قطب مثبت و منفى فعالیت دارد. قطب مثبت او فعالیت بایسته و شایسته‌اى است که کاروان انبیا، ائمه علیهم‌السلام و دیگر پیشوایان نشان دادند و قطب منفى، فعالیت او در نزول به پست‌ها که کاروان «نرون»‌ها، «چنگیز»‌ها و «تیمور لنگ»‌ها داشتند. در اندیشه علامه جعفرى، عامل اول محرک فعالیت‌هاى انسان، تمایلات نفسانى و شهوانى است. اما آنچه مى‌تواند به فعالیت‌هاى انسان جهت دهد، گرایش‌هاى زیاده‌خواهى است که در جذب و کسب کمالات فطرى ظهورکننده انسان در قطب مثبت فعالیت‌هایش جهت‌دار شده و به سمت اعلا به حرکت ادامه مى‌دهد تا به اعلى علیین برسد. اگر گرایش‌هاى زیاده‌خواهى او در جذب تمایلات نفسانى، حیوانى و شهوانى ادامه یابد، جهت‌گیرى‌هاى او در قطب منفى صورت مى‌گیرد و سرانجامِ او اسفل السافلین است.

نگرش تک‌بُعدى به انسان از سوى بعضى مکاتب انسان‌شناسى در روانشناسى، جامعه‌شناسى و سایر رشته‌هاى علوم انسانى نفوذ کرد و منجر به توجه آن‌ها به یک‌دسته از نیازها و غفلت از دسته دیگرى از نیازهاى وى شد. قرآن کریم گاه به مدح و ستایش انسان پرداخته است؛ نظیر آن‌جا که توجه به استعدادهاى کمالى وى شده و یا توجه به فعلیت یافتن استعدادهاى کمالى‌اى شده که در انسان‌هاى کامل الهى همچون انبیاى الهى ظهور و بروز کرده است:

«فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» (روم، آیه 30) و «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنـْثى وَهُـوَ مُؤْمِنٌ ...» (نحل، آیه 97) گاهى به مذمت و نکوهش انسان پرداخته؛ آن‌گاه که به بعد شیطانى وى و واقعیت انسان‌هاى تاریخى‌اى نظیر فرعون‌ها و نمرودها که در قالب زر و زور و تزویر متجلى شده‌اند پرداخته: «إِنَّ المُنافِقِـینَ فِى الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ ...» (نساء، آیه 45)

نگاه اسلام به انسان

اسلام، انسان را به تناسب شایستگى‌ها، بایستگى‌ها و توانمندى‌هایش، در دو بُعد الهى و شیطانى معرفى مى‌کند تا در تمام زمینه‌هاى تعلیم و تربیت، حقوقى، اقتصادى، سیاسى و سایر شاخه‌هاى عملى و نظرى، توانمندى‌هاى بالقوه و بالفعل او را شناخته و به تناسب آن‌ها سیاست‌گذارى، برنامه‌ریزى و تصمیم‌گیرى شود. قرآن کریم مى‌فرماید: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً» (انسان، آیه 3)

علامه جعفرى با اتخاذ چنین موضعى از انسان، معتقد است با شناخت کامل انسان و ابعاد وجودى و حقیقى وى، مى‌توان حیات طبیعى او را به سویى مدیریت کرد و در تنظیم آن به وضع اصول و قوانینى برآمد که به حیات معقول منجر شود. در این نگرش، هم به استعدادها و نیازهاى طبیعى و مادى انسان توجه شده تا بتوان حیات طبیعى و مادى او را مدیریت کرد و هم به استعدادها و نیازهاى کمالى و معنوى او توجه شده تا بتوان با مدیریت آن به حیات معقول رسید. علامه جعفرى در انتقاد به نگاه‌هاى تک‌بُعدى مادى به انسان، حاصل آن نگاه را مدیریتى «شیء‌گونه» بر جامعه انسانى مى‌داند و راه رهایى از آن را، نگرش دو بُعدى به انسان مى‌داند تا مدیریت روابط فردى و اجتماعى انسان مدیریت «کس‌ها» باشد نه مدیریت «چیزها».

انسان با تنظیم و مدیریت صحیح روابط چهارگانه، مى‌تواند به‌طور دایم و منظم استعدادهاى کمالى بالقوه را به فعلیت برساند و در ضمن، موانع رشد خود را شناسایى کرده، آن‌ها را از بین ببرد. علامه جعفرى جهل را بزرگ‌ترین مانع رشد انسان در نیل به حقایق و کمالات و عامل اصلى روآورى به تخیلات، تلقینات و موهومات مى‌داند. خودخواهى نیز با اشکال گوناگونش از دیگر عوامل مهم توقف و تنزل انسان است.

ایشان با اشاره به منشأ حیات اجتماعى که آیا ذاتى و طبعى بشر است؛ همچون مورچه‌ها، یا مربوط به نیازها و استعدادهاى بسیار متنوع اوست که با زندگى انفرادى برآورده نمى‌شود، وجه دوم را مى‌پذیرد و معتقد است: اگر در هر جامعه و در هر دورانى، مذهب و اخلاق الهى نتوانسته باشد از عهده تنظیم رقابت‌ها برآید، رقابتى که میان افراد جامعه ایجاد مى‌شود و منشأیى براى روابط اجتماعى مى‌گردد، رقابتى کشنده مى‌شود و بر رقابت سازنده غلبه مى‌یابد. چنین غلبه‌اى معلول خودخواهى و خودمحورى بشر است که تنها مذهب و اخلاق الهى مى‌تواند آن‌را به شکل حقیقى تعدیل کند. بهترین دلیل براى اثبات این معنا جنگ‌ها، انقلاب‌ها و حالات غیر عادى زندگى اجتماعى است که در آن‌ها کیفرها و قوانین، کارآیى خود را از دست مى‌دهند. به‌عقیده علامه جعفرى، رقابت سازنده عبارت از پذیرش تساوى و اتحاد میان همه مردم در مسیر حیات معقول است و این، نیازمند تعلیم و تربیت و مدیریت‌هاى اجتماعى معقول است.

خطرناک‌ترین چهره انسان

علامه جعفرى اساسى‌ترین بُعد زندگى اجتماعى انسان را بعُد سیاسى مى‌داند، اما نه به آن معنا که انسان طبعاً فاسد، شرور و خودخواه خلق شده ـ آن‌گونه که هابز مى‌گوید ـ تا علاج آن برقرارى حکومت مطلقه و مقتدر باشد، اگر رها شود، جامعه به میدان نبرد قدرت، سلطه‌جویى و خودکامگى تبدیل شود و وجود لویاتان هابز یا امثال آن براى مدیریت و زمامدارى جامعه ضرورى گردد و حاکم و زمامدار روش خود را براساس بدبینى قرار دهد و اعمال و افعالش شدید و سخت و ظالمانه شده و اگر لازم باشد به قانون «هدف وسیله را توجیه مى‌کند» تمسک جوید. علامه جعفرى مى‌گوید: انسان با طبیعتى از خیر و شر آفریده شده است، چنان‌که قرآن کریم مى‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَما سَوّاها» اگر قدرت از چنین حالتى خارج شود، عامل ایجاد حرکت و دگرگونى‌هاى سازنده در دو قلمرو انسان و جهان مى‌شود. احساس بى‌نیازى و مطلق بودن، علت هرگونه طغیان‌گرى و یاغى‌گرى بر همه اصول و انسان‌هاست، زیرا آدمى با چنین احساسى خود را ذى‌حق و قادر بر تصرف در همه‌چیز و همه‌کس مى‌داند. البته احساس بى‌نیازى با احساس قدرتمندى متفاوت است. احساسِ داشتن، لازمه قدرت طغیان‌گرى نیست، چنان‌که احساس داشتن چشم، گوش، زبان و عقل، ملازم قطعى طغیان‌گرى نیست. انسان رشد‌یافته، چشم را براى دیدن، گوش را براى شنیدن و عقل را براى استنتاج صحیح به‌کار مى‌برد و قدرت را در انواع و اشکال گوناگونش، وسیله‌اى براى هدف‌هاى معقول قرار مى‌دهد. «فَألهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها» (شمس، آیه 7 و 8) بنابراین، باید مدیریتى بر حیات فردى و اجتماعى انسان حاکم باشد که موجبات رشد شخصیت وى را فراهم سازد.

به‌عقیده علامه جعفرى، قدرت، عامل هرگونه تحرک و فعالیت در جهان هستى است، اما باید به آن جهت داد تا بزرگ‌ترین عامل «گرویدن» انسان گردد. از نظر وى، خطرناک‌ترین چهره انسان که با تملک قدرت، خود را هدف و دیگران را وسیله قرار مى‌دهد، احساس بى‌نیازى مطلق از همه روابط طبیعى و انسانى و پیدایش احساسى به‌ نام بى‌نیازى از قانون، تکلیف و حق است. اگر قدرت از چنین حالتى خارج شود، عامل ایجاد حرکت و دگرگونى‌هاى سازنده در دو قلمرو انسان و جهان مى‌شود.

دکتر مرتضی یوسفی‌راد

عضو هیئت علمی گروه فلسفه سیاسی دفتر تبلیغات اسلامی

ماهنامه مهر و ماه