از سویی هدایتگر مردمان از ظلمت گمراهی و شرک به روشنایی هدایت و ایمان بود «وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (آیه 73 سوره مؤمنون) و از دیگر سو بارهای جهل و خرافه را از دوش آنان بر میداشت. «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (آیه 157 سوره اعراف).از سویی مبلغ همه ارزشهای اصیل فطری و ارشادات جانبخش الهی بود و از طرف دیگر تربیتکننده همه قشرها و نسلها و شکوفاکننده همه استعدادها و ظرفیتها «وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول» (نهج البلاغه/خطبه 1) و انبیائش را پیوسته فرستاد تا میثاق فطری الهی را یادآور شوند و نعمتهای فراموششده را تذکر دهند و گنجینههای پنهان عقل بشر را برانگیزانند.
اهمیت تربیت در چارچوب دعوت پیامبر اعظم(ص)
شکی نیست که پیامبر بزرگ اسلام مانند همه پیامبران و اولیاء و مصلحان، هدفی جز ساختن فرد و جامعه ندارد و این انسانسازی و جامعهسازی بر پایه مبانی و زیرساختهایی استوار است که از متن وحی الهی و بطن آموزههای ربانی سرچشمه گرفتهاند. بر همین اساس است که ایشان رسالت خود را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقی میشمارد و اینکه انسان را به مراتب کمال و سعادت نائل گرداند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»: من همانا برای تکمیل و اعتلای فضیلتهای اخلاقی انسانها مبعوث شدهام. و در جای دیگر فرموده است «إِنَّمَا بُعِثْتُ مُعَلِّمًا»: من معلم مبعوث شدهام. این دو یعنی متمم مکارم اخلاقی و معلم آموزههای ربانی، هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند.
میتوان براساس نگرش پیامبر(ص) به خدا، جهان و انسان و رسالت وظیفه او در قبال آنچه پیرامونش میگذرد، تعریف زیر را از تربیت ارائه نمود:
تربیت شکوفا کردن استعدادها و کمالات بالقوه انسانی بر مبنای فطرت خداجو، حقیقتطلب و خیرخواه وی و حرکت دادن او در مسیری است که آیات وحی و رهنمودهای نبوی به آن اشارت دارد.
هرچند اصل اصیل و اُسِّ اساس همه تعالیم قرآنی و حدیثی ما همان توحید یا محوریت خدای واحد در همه امور است، لکن برای تربیت از دیدگاه رسول گرامی میتوان بر مبنای این رُکن رَکین، پایههایی استوار کرد و روشهای تربیتی را بر آن استوار نمود. مهمترین مبانی که میتوان از اصل خدامحوری و معادباوری برای تبیین مقوله تربیت استخراج و ارائه نمود، عبارتند از: فطرت مداری، عقل محوری، کرامت انسانی، محبت و رحمت و ... .
مبنای اول: فطرت مداری
شکی نیست که در منظومه فکری و نظام ارزشی قرآن فطرت به عنوان عمود خیمه شناخت و اخلاق انسان خودنمایی میکند و فطرت سنگ بنای همه ابعاد وجودی انسان محسوب میشود. منظور از فطرت، شاکله وجودی اولیه انسان است که خداوند آفرینش ما را بر آن بنا نهاده و مهمترین رنگی است که به هستی ما زده است: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(روم/30)
به قول امام محمد باقر(ع) هر مولودی بر اساس فطرت الهی خلق میشود که همان معرفت و احساس خدای تعالی است (کافی، کلینی،ج 2، ص 12) بر اساس این فطرت الهی، انسان دانشها، هوشیاریها و گرایشهایی به فضائل و حقایق دارد که هیچگاه از او جدا نمیشوند. به عبارتی فطرت ریسمانی است متصل از اوج آسمان ربوبیت به خاک زمین حیوانیت ما و در اثر این اتصال و ارتباط، آدمی از حیوانیت جدا و به درگاه انسانیت پا مینهد. بر اساس این مبنای مهم و غیرقابل انکار، روشهای تربیتی چندی از سوی پیامبر و اهل بیت برای سعادت بخشی به بندگان و شکوفا کردن استعدادهایشان اتخاذ شده است که در پی میآید:
1- پند و اندرز و تذکر: بر مبنای فطرت محوری، همه انسانها نسبت به اصول اخلاق و معرفت آگاهی نخستین دارند و اگر عوامل غفلتزا و فراموشیهای مقطعی کنار زده شوند، هوشیاری دائم در کنارشان خواهد بود و باعث حالتی خواهد شد که به آن تذکر میگویند. در عین حال پیامبران و داعیان الی الله با توجه به فعالیت انحرافانگیز و وسوسهانگیز شیاطین جن و انس مأمورند که همواره جان انسان در معرض نسیان و غفلت را به هوش آورند و از سرگرمی در دنیای لهو و لعب و غرور خارج سازند. «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ* لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ»: پس یادآوری کن که یادآوری کنندهای و بر آنها مسلط نیستی ای پیامبر (غاشیه/21،22) پیامبر(ص) وقتی معاذ بن جبل را برای دعوت مردم به اسلام به یمن فرستاد. فرمود: «و یادآوری کن به آنان خدا و روز قیامت را» (بحارالانوار، مجلسی، ج 74، ص 127)
موعظه و پند و اندرز نیز مأموریت و شیوه رسول است برای تحریک وجدان خداجوی مردم و باقی نماندن در گرداب غفلت و نادانی و یا هوای نفس و پیامبر در هر خطابه و مکالمه با مؤمن و مشرک همواره درصدد وعظ و پند و اندرز آنان بود و چون او دلسوزترین انسانها بود، موعظهاش بر جانها مینشست و کوی دلهای مرده و اندیشههای خشکیده را سیراب و شاداب میساخت و زلال هدایت را بر بستر زندگی آنها جاری مینمود و آنقدر بر این دلسوزی و اندرز پیوسته پافشاری میکرد و اهتمام داشت که قرآن او را حریص قلمداد کرد «حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(آیه 128 سوره توبه) و بر حفظ جانش هشدار داد «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ»(آیه 6 سوره کهف): نزدیک است که جان خود را در اثر حرصی که بر هدایت آنها میخوری از دست بدهی!»
2- بیان قصهها و سرگذشت پیشینیان: چنانکه نزد همه مربیان مرسوم است قصه و سرگذشتها میتواند اثربخشی بیشتری در مقایسه با بیان مجرد ارزشها و اخلاقیات داشته باشد و این چنین است که در همه فرهنگها قصه و داستان با تکنیکهای گوناگون همواره مطرح و مورد استفاده بوده است. اما قصه پیامبر که از درگاه متعال وحی نشئت میگیرد نوعی دیگر است چرا که نه خرافه و جهل را بدان راه است و نه از بزرگنمایی و اغراق در آن خبری است. «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ»(آیه 62 سوره قصص) همه قصههای پیامبر و قرآن عین حقیقت و بازتاب حیات واقعی انسانهای برگزیده خداست: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ» (یوسف/111) و مهم اینکه قصه بیشترین مخاطب را میان اقشار مردم دارد چون فهم آن آسانتر بوده و بر دلها بهتر مینشیند. هدف آن هم عبرتآموزی و انتقال تجربه و تذکر است.
3- یادآوری نعمتهای الهی: از آنجا که بشر همواره در معرض آفت غفلت و بیماری فراموشی است، ذکر نعمتهای ریز و درشت و آشکار و پنهان خدا برای هر مربی فهیم و کاردان، روشی موفق به حساب میآید. پیامبر گاه با راهنمایی قرآن و ذکر آیات قرآنی، نشانههای آفرینش را گوشزد مردمان میکند و با تعابیری چون « وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا» (یوسف/21)، « وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ» (روم/23)، « وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ»(روم/20) و تعبیر الم تر و اولم یروا و افلا ینظرون در آیه « أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ* وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ*وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ» (آیات 17 تا 20 سوره غاشیه» و با تعبیر «اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ»(مائده/11)، «وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء» (آل عمران/103)، «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»(روم/50) و بسیاری تعابیر دیگر، عظمت خدای متعال را برای انسانها تبیین می نماید و گاهی نیز از زبان خویش نعمتهای موجود را به آنها یادآور میشود تا راهی به سوی خدا یابند و از عظمت وجود او غافل نمانند.
4- تأکید بر عبادت، نماز و دعا: پیامبر(ص) در گفتار و عمل همواره مردم را به دعا و ارتباط با خدا و انجام یکایک عبادات واجب تشویق مینمود، چرا که این عادت میتواند فطرت انسانی را شکوفا و عبودیت بشر را تا سرمنزل اتصال به ربوبیت و کمال مطلق رهنما باشد. میفرمود: «أُحّبُ الاعمال الی الله الصلاة لوقتها: محبوبترین کارها نزد خداوند نماز اول وقت است و باز میفرمود: از دنیای شما چیزهایی را دوست دارم اما نور چشم در نماز است.
مبنای دوم: عقل محوری
قوه اندیشه و تعقل از برجستهترین قوا و ابعاد وجودی انسان است که میزان رفعت مقام انسان قطعاً با آن سنجیده میشود و سایر قوای انسانی نیز به نوعی تحت تأثیر او محسوب میشوند. از منظر تعالیم اسلامی عقل رسول باطنی انسان و پیامبر عقل ظاهری اوست و این دو به یک غایت و نهایت، انسان را میرانند و راه مینمایند. بر اصالت و اهمیت عقل هم در سیره پیامبر(ص) تأکید شده است: درک خیر و راستی تنها با عقل است و کسی که عقل ندارد دین نخواهد داشت. (تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 53)
بر این اساس، سیره تربیتی پیامبر(ص) مشحون از ترویج رویه عقلانیت و سفارش به تفکر به عنوان نماد عقلانیت بوده است. رهنمودها و آموزههای وی نیز غالباً با رویکرد عقلی و موافق حکم عقل سلیم بود و کمتر به گونهای بوده است که تنها با تعبد محض بتوان آن را گردن نهاد. تعامل عقلانی پیامبر با مؤمنان، مشرکان، کافران و حتی دشمنان جانی، نشان میدهد که ایشان همواره تکیه بر منطق عقلایی در برخوردها و گفتارهای خویش را دارای اولویت میدانسته است مثلاً این جمله را بنگرید که در نهایت تعقل بیان شده: «لا سرف فی الخیر و لا خیر فی السرف» در نیکی اسرافی نیست و در اسراف هیچ خیری نیست. چنین منطقی آنچنان نافذ و اثرگذار است که نیازی به تسلیم نمودن انسانها از طریق تعبد به فرمان حق ندارد، هرچند در جای خود از جمله در عبادات و در ترجیح خواست خدا و رسول در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، اطاعت محض و تسلیم در برابر مشیت الهی را مورد تأکید قرار میدهد.
روشهای تربیتی مأخوذ از این مبنا عبارتند از:
1- سفارش به تفکر و تعقل و اندیشه:از آنجا که مسیر اندیشه از تفکر آغاز و به تعقل میانجامد و انسان راه خوب و بد را در مرحله تعقل تشخیص میدهد، هر دو مقوله مورد سفارش آیات وحی به عنوان دستمایه اصلی پیامبر(ص) در تربیت انسانهاست. چرا که هر دو از عملکرد قوه عاقله انسان حکایت میکنند و فعالیت این قوه در منطق وحی مورد تأکید است. از او نقل شده است که اول ما خلق الله العقل: نخستین چیزی که خلق شده، عقل انسان است و فرمود: اصل انسان عقل و لُبّ اوست. (بحارالانوار، مجلسی، ج 1، ص 97)
2- تشویق به پرسش و پاسخ و گفتوگوی هوشمندانه:در راستای احیای اندیشه و تفکر انسانها، پیامبر(ص) آنها را به توجه به باطن امور دعوت میکرد. از نظر او شجاعترین مردم زورمندترین آنها نبود، آن کسی بود که بر هوای خود چیره شود و این را از راه پرسش و پاسخ تحکیم نمود. یا اینکه پرسید: مُفلِس کیست؟ گفتند: کسی که پول و کالایی نداشته باشد. رسول خدا(ص) فرمود: بلکه کسی است که وارد قیامت شود در حالی که نامه عملش پر از نماز و روزه و زکات است ولی به مردمان دشنام داده و تهمت زده و مالی را غصب کرده یا کسی را مورد آزار قرار داده و ناچار شده است پاداش عباداتش را به افرادی بدهد که به آنها ستم کرده است. (بحارالانوار، مجلسی، ج 72، ص 6)
آن حضرت همچنین از مناظره و گفتوگوی عقلایی و هدفدار استقبال میکرد، چرا که از لغو و سرگرمیهای بیهوده گریزان بود. مناظراتش در بازارهای موسمی با سران قبایل در کتب تاریخ ذکر شده و مناظرهاش با اهل کتاب و علمای نجران(در جریان مباهله) و آنچه در طایف قبل از علنی شدن دعوتش گذشت مشهور است. روش او در این گفتوگوها جز جدال احسن نبود که بر مبنای حسن خلق و احترام طرف مقابل و با استفاده از اعتقادات مشرکان برای اثبات نادرستی سخنانشان انجام میگرفت.
3- تمثیل و تشبیه: همان گونه که آیات و سورههای کلام الله مملو از تمثیل و قطعهها و نمونههای بارز ادبی است که محتوای خود را به سادگی بر جان و روان مخاطب حک میکند، کلام نبوی نیز سرشار از اینگونه بیانات نافذ و جذاب و ارزشمند بود که سید رضی در کتاب گرانسنگ خود «المجازات النبویه» آنها را نقل کرده است. در واقع به عنوان قرینه نهج البلاغه علوی، کتاب فوق را برای انعکاس بلاغت پیامبر(ص) پیشکش اهالی ادب و بلاغت نموده است. مشهود است که در تمثیل گناهان در مسافرتی از هر یک از اصحاب خواست هیزمی آورند و چون آوردند حضرت فرمود: گناهان نیز این چنین جمع گردند و بسیار شوند هرچند در ابتدا اندک به نظر رسند. (کافی، ج 2، ص 218)
مبارزه با خرافات و تشویق به علم آموزی و تعلم بهویژه یادگیری قرآن و سفارش به انتظام در امور نیز از جمله روشهای مؤثر در راستای مبنای اندیشه است.
مبنای سوم: کرامت انسان
یکی از مهمترین مبانی انسانشناختی و تربیتی قرآن کریم، اصل کرامت ذاتی و خداداد انسان است که هیچ اصل و آموزهای نمیتواند با آن رقابت یا مخالفت نماید. بزرگواری خداداد انسان از آن روست که وی اشرف مخلوقات و سرآمد کائنات است و به او ویژگیهایی در ساختار آفرینش و عناصر وجودی بخشیده شده که دیگر موجودات از آنها بیبهرهاند. بیشک از جمله این نعمتهای خداداد، اختیار و عقل، حمل امانت ویژه الهی، توان انصاف به کمالاتی همچون تقوا و صبر را میتوان نام برد. این کرامت انسانی هرگاه با عزت ایمانی «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ» (منافقون/8) جمع شود، هیچ قدرتی را یارای مقابله با آن نیست و هیچ رفعت و منزلتی به پای آن نتواند رسید.
پیامبر(ص) فرمود: «اطلبوا الحوائج بعزة الأنفس»: یعنی خواستهها و نیازهای خود را نیز با عزت نفس از دیگران بخواهید، البته عزت نفس هیچگاه به مفهوم غرور و تکبر و گردن فرازی در برابر دیگران به ویژه اهل ایمان نیست چرا که آنها نسبت به یکدیگر بسیار مهربانند. «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» (فتح/29) در رعایت کرامت انسانی از سوی پیامبر(ص) نقل کردهاند که هرگز پای خود را در برابر کسی حتی در خانه خویش دراز نکرد. همیشه مبتدی به سلام بود و حتی به کودکان هم سلام مینمود و دیگران را نیز به این کار دعوت میفرمود. (سنن النبی، طباطبایی) و نگاههای خود را به یارانش علیالسویه تقسیم میکرد و در برابر هیچ درخواستی (که برای کمک از او شده بود) نه نمیگفت و شرط عزت را اطاعت از خدای عزیز میدانست. (متقی هندی، کنزالعمال، ج 15، ص 784)
برخی از روشهای مأخوذ از این مبنا عبارتند از:
1- اعتماد به مؤمنان و باور آنها: پیامبر(ص) آنچنان به لحاظ روحی و عاطفی با یکایک مؤمنان جامعه خویش متحد و یکرنگ بود که هرگز بدخواهی و دروغگویی آنها را باور نمیکرد و به همین سبب او را اُذُن میخواندند، یعنی سادهلوح و زودباور، اما او به این زودباوری که حاکی از اعتماد عمیق به مؤمنان است میبالد و قرآن بر آن صحه میگذارد و در آیه 61 سوره توبه می فرماید: برخی از آنها پیامبر را میآزارند و میگویند خوشباور است بگو آری او گوش خیر است به خدا ایمان و به مؤمنان اعتمادی ژرف دارد.»
تعبیر «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» پس از عبارت «یُؤْمِنُ بِاللّهِ» بسیار در این زمینه گویاست چرا که دومی از ایمان به خدا میگوید با حرف جرّ ب و اولی از اعتماد میگوید با حرف جرّ لِ «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ». آیا جز این است که با این اعتبار و احترام پیامبر توانست آن قوم متفرق را گرد هم آورد و کاری کند که به جای خودخواهی و خشونت، طلایهدار فداکاری و رحمت گردند؟!
2- عفو و گذشت و احترام و عطوفت: عفو زن یهودی که هر روز مکرراً خاکستر بر سر پیامبر(ص) میریخت، عفو عمومی مشرکان مکه پس از فتح این شهر و سر دادن ندای «الیوم یوم الرحمة»: امروز روز عطوفت است. بخشش بسیاری از دشمنان خونی ازجمله مصادیق این روش در سیره پیامبر به شمار میرود.
3- سادهزیستی و قناعت و اهمیت دادن به کار تلاشگری: پیامبر همواره در حال تلاش و زندگی معناداری بود که از آیات و فرمان وحی میگرفت و مردم را در آن شریک میفرمود: هیچگاه از کار و تلاش باز نمیایستاد. نعلین خود را میبافت، شیر از بز میدوشید و بر تکهای از حصیر خشن میخوابید. بر قناعت تأکید میورزید و خود عامل بود: «علیکم بالقناعه فإنّ القناعه مال لا ینفد: بر شما باد قناعت که ثروتی است پایان ناپذیر».
مبنای چهارم: محبت و جاذبه
پیامبر(ص) تأکید ویژهای بر زیباییها، لطافتها و مهرورزیها داشت. انسان ذاتاً زیبایی و لطف را و به تبع آن موجود زیبا و لطیف را میطلبد و خواهان اتصال به اوست همانگونه که مشتاق نیل به کمال و فضیلت است. پیامبر(ص) میفرمود: «إِنَّ اللّه تَعالى جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ، سَخىٌّ یُحِبُّ السَّخاءَ، نَظیفٌ یُحِبُّ النَّظافَةَ: خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد، بخشنده است و بخشندگی را دوست دارد و پاکیزه است و پاکیزگی را دوست می دارد.
روشهای مبتنی بر این اصل را میتوان چنین برشمرد:
1- آراستگی و بوی خوش: پیامبر(ص) بسیار جذاب و آراسته زندگی و عمر خود را سپری میکرد، به طوری که برای هر کسی در پیرامون زندگیاش آشکار و شاخص بود. آراستگی او به ظاهر و لباس وی منحصر نمیشد، بلکه شامل زبان و شکل گرفتار و طیب و بوی خوش لباس و نحوه معاشرت و مصافحه و سلام و احوالپرسیاش نیز بود، به مسواک زدن و به کار بردن بوی خوش و لباس نیکو سفارش میکرد و حتی صوت و شعر نیکو را میستود. از جمله زیباترین زیباییها شعر نیکو و نغمه و آواز خوش است. (کافی، کلینی، ج 2، ص 615) و میفرمود: «جمال المرء فصاحة اللسان: زیبایی مرد در شیوایی سخن اوست. (همان، ج 3، ص340)
2- نیکی و محبت به همگان به ویژه ضعفا و کودکان و دختران: او به همه نیکی میکرد و مهر میورزید. به مؤمن تا ایمانش فزون شود و به مشرک تا راه زندگی خویش به صلاح آورد و به کافر، تا او را از کفر و ناسپاسی اندکی دور گرداند. او مصداق این جمله قرآن بود که «قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا: و با همه مردم به نیکی سخن گویید و مصداق این ندای سبحان که «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» پس به واسطه رحمتی از جانب خدا بر آنان نرم گشتهای و این پیام یزدان که «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و به راستی تو بر اخلاق سترگی هستی!» (قلم/4)
در این میان، آنان که بیشتر مورد ستم جامعه ظلمپیشه جاهلی بودهاند از جمله غلامان، کودکان، دختران، بردگان، مورد عطوفت بیشتری از جانب این رسول عظیمالشأن قرار میگرفتند و اتفاقاً همینها بودند که بیشترین پیوند و میل را به رسالت او نشان دادند. رفتار مهربانانه و اظهار محبت نسبت به کودکان و همچنین پرهیز از خشونتهای رایج در آن جامعه، عادت به هدایه دادن و به عیادت مریض رفتن از جمله دیگر روشهای تربیتی مأخوذ از اصل محبت و جاذبه است که همواره پیامبر به آنها مقید و ملتزم بود.
3- مدارا با مخالفان و متخلفان: درست است که با علم و آگاهی و اشرافی که پیامبر دارد میتواند همه مخالفان را با منطق کوبنده و یا با کمک امداد الهی با قوه قاهره و امداد غیبی سرکوب نموده و راه را برای ایمان مؤمنان بگشاید اما روش و سیره پیامبر رحمت، مدارا با همه آنهایی است که افق نگاهشان به سویی دیگر و روش و سلوکشان به طرز دیگر است. همانگونه خود در میان صفات مؤمن فرمود: مؤمن از همه مردم سعه صدر بیشتری دارد.» (بحارالانوار، مجلسی، ج 67، ص 310) مشرکان و اهل کتاب از پیامبر(ص) جز مدارا و تحمل، منطق نرم و استدلال آگاهانه و سلیم ندیدند و از همین رو بود که دوست و دشمن روش و منش او را در برخورد و تعامل میستودند، هر چند بر دینش به خاطر تعلقات و منافعشان صحه نمیگذاشتند.
4- آسانگیری و تدریج در اطعام و اخلاق: در همه امور جاری و حتی احکام دینی برای تسهیل گرایش و التزام مؤمنان به تکالیف و ارزشها، رویه پیامبر آسانگیری بود. نرمی سخن و آسانگیری رویهای است که در عمل و اخلاق کارساز بوده و همگان را به تمرین و عمل بیشتر تشویق مینماید و البته در امور عقیدتی جایی ندارد، زیرا به سهلانگاری و تساهل میانجامد و نمیتواند مطلوب باشد. چرا بین حق و باطل (که عقیده به یکی از آنها موصوف میشود) حد وسطی وجود ندارد ولی در عمل و اخلاق، گاهی برخی رفتارها نسبیت پیدا میکند، مانند برخی سنتها که در جایی مذموم و ناپسند و در جایی و زمانی دیگر محبوب و مطلوب میگردد.
روش همیشگی پیامبر آسانگیری بود بر مردمانی که به تازگی از مرداب جهل و منجلاب فساد به زلال اندیشه و دریای پاکی و ایمان هجرت کرده بودند. پس بایستی به نرمی آنان را در این مسیر همراهی و راهنمایی کرد. آن حضرت به معاذ توصیه فرمود که چون به یمن میروی بین مردم؛ بشارت ده و نفرت ایجاد نکن، آسان بگیر و سختگیر نباش.«بشّر و لا تنفر، سرّ و لا تعسّر»
بر اساس همین آسانگیری برخی از احکام چون قطعیاند بایستی به تدریج در همه ابعاد زندگی فردی و جمعی جاری شوند، این به معنای اتخاذ روش تدریجی است، چنانکه در باب حرمت شرابخواری و زدودن بردهداری به تدریج در جامعه نبوی عمل شد و پس از چندی این مظاهر خودخواهی و تباهی از جامعه اسلامی رخت بربست.
5- مشورتخواهی از مؤمنان: پیامبر(ص) در نصیحت خود به علی(ع) میفرماید: هیچ پشتیبانی بهتر از مشاوره و رایزنی نیست. (تحف العقول، ص 7) در سیره پیامبر(ص) براساس دستور وحی، ابتدا مشورت است و سپس عزم و تصمیم و در نهایت توکل بر خدا و اقوام. «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ».(آل عمران/59)
دکتر مصطفی عباسی مقدم
مشاور معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و استاد دانشگاه کاشان